goldengifts.persianblog.ir

myinnertrip.persianblog.ir

سفری به درون

http://myinnertrip.persianblog.ir/post/5

1777;۳۸٤/٢/٢۸. هيچ چيز عوض نمی شود ما عوض می شويم ( هنری داويد تورو). مردم در يک چيز مشترکند : همه با هم فرق دارند. نوشته شده در ساعت ٢:٢٢ ‎ب.ظ توسط سودابه. پيام هاي ديگران .

myinnertrip.persianblog.ir

سفری به درون

http://myinnertrip.persianblog.ir/post/17

1777;۳۸٤/٧/۱٧. وقتي به دنيا اومدي، گريه مي کردي. و هر کسي که اطرافت بود مي خنديد! به گونه ای زندگي کن که. تو کسي باشي که ميخنده! نوشته شده در ساعت ۱:٢٧ ‎ب.ظ توسط سودابه. پيام هاي ديگران .

myinnertrip.persianblog.ir

سفری به درون

http://myinnertrip.persianblog.ir/post/15

1777;۳۸٤/٧/٦. يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند. پيام هاي ديگران .

panahema.persianblog.ir

***از نقطه تا خط

http://panahema.persianblog.ir/1385/12

از نقطه تا خط. وقتی من شاعر میشم. شراب تلخ دنیا را به کام تشنگان بینم. برای پر زدن دل را میان خفتگان بینم. الا ای ساقی فردا ‌ مریز باده دگر حاشا. که مستی های نا فرجام بر این آشفتگان بینم. بزن مطرب سازی نو. در این محبس برای ما. که چشمان شقایق را سرای عاشقان بینم. بر سرم نیست سودایی دگر. هستم ار نیستم جایی دگر. 1777;۱ اسفند ۱۳۸٥ ] [ ٥:۱٦ ‎ب.ظ ] [ marian ]. من شادمانه زیستن را انتخاب کرده ام ، آگاهانه نفس کشیدن را! امروز اولین روز برای تغییر است. امروز لی لی چی میخونه؟ خانم و آقای اردیبهشتی.

panahema.persianblog.ir

***از نقطه تا خط

http://panahema.persianblog.ir/1392/8

از نقطه تا خط. این روزا این شکلیم. هر روز میام اینجا مطلب بزارم اما انگار ذهنم یخ میزنه. البته مچشو گرفتم، ترس از قضاوت داره، کمال طلبه و یه سری چیزا که من هنوز کشف نکردم. اما داشتم باهاش می جنگیدم که باید بتونی حرف بزنی باید بتونی رها باشی. هر چی من جنگیدم اون بیشتر مقاومت کرد. یادم افتاد که باید رهاش کنم. حالا هم خودش اومده و میخواد که بنویسه. حال این روزامو دوست دارم، بالا و پایین میشه ، موانع بیشتر سر راهم قرار میگیره انگار ماه و خورشید و فلک در کارن که نزارن من تو مسیر باشم. میره سراغ بهشتی ها میبین...

panahema.persianblog.ir

***از نقطه تا خط

http://panahema.persianblog.ir/1387/12

از نقطه تا خط. دانهای که سپیدار بود. دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه‌ی کوچک بود. دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشم‌ها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه‌ی روشن برگ‌ها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:( من هستم، من این جا هستم، تماشایم کنید.). اما هیچ کس جز پرنده‌هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی که به چشم آذوقه‌ی زمستان به او نگاه می‌کردند،‌کسی به او توجه نمی‌‌کرد. امروز اولین روز برای تغییر است.

panahema.persianblog.ir

***از نقطه تا خط

http://panahema.persianblog.ir/1388/2

از نقطه تا خط. این همه گندم، این همه کشتزارهای طلایی، این همه خوشه در باد را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد. این همه گنج آویخته بر درخت، این همه ریشه در خاک را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد. این همه مرغ هوا و این همه ماهی دریا، این همه زنده بر زمین را که می خورد؟ آدم است ، آدم است که می خورد. هر روز و هر شب، هر شب و هر روز زنبیل ها و سفره ها پر می شود، اما آدم گرسنه است. آدم همیشه گرسنه است. او ماه را خورد و ستار ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود. آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفت...

panahema.persianblog.ir

***از نقطه تا خط

http://panahema.persianblog.ir/1392/11

از نقطه تا خط. بگذار سرنوشت هر راهی را که می خواهد برود.ما راهمان جداست، این ابرها تا می توانند ببارند، ما چترمان خداست. 1634;۸ بهمن ۱۳٩٢ ] [ ۱٠:۳٩ ‎ق.ظ ] [ marian ]. توجیه و فرافکنی حداقل دو کارکرد اصلی دارد:. یعنی آوردن دلایل خوب(ظاهر فریب) به جای دلایل حقیقی. به معنی آن نیست که همه توجیه ها دلایلی "خوب" هستند. نقش توجیه آن است که که توجه را از دلایل حقیقی منحرف کند. روندی است ناخودآگاهانه که فرد غافل از آن است. یعنی در اموری که خود مسئولش هستیم،دیگران را مقصر بدانیم. بردباری در برابر تاخیر. در تکاپوی ...

panahema.persianblog.ir

***از نقطه تا خط

http://panahema.persianblog.ir/1384/7

از نقطه تا خط. او سخن می گفت و من ها های گریه را در نهان خویشتن خاموش می شنیدم. او سخن می گفت و من عقده ای را که همه دردهای عالم در آن گره خورده بود. و سنگ شده بود و برسر راه نفسم حلقومم احساس می کردم که نرم میشود. و گرم میشود و ذوب می شود و قطره قطره ر دلم فرو می چکد. او سخن میگفت و من صدای باران هایی راکه یکباره در درونم باریدن گرفته بودند. می شنیدم که تا بیکرانه های این کویرمجهول دامن می کشید. او خاموش شد و من احساس کردم که چندان در خویشتن پنهانم گریسته ام که. همه در ضربه های عجازی او ، دم مسیحایی او.