gonjeshkashimashi.blogfa.com

moomoosh.persianblog.ir

moomoosh - در دوزخی که هستیم ؛فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت

http://moomoosh.persianblog.ir/pages/1

در دوزخی که هستیم فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت. راستی چرا صورت هايشان را می پوشانند! 1777;۱:٤٢ ‎ب.ظ ; ۱۳۸٦/۳/٥. کجا ندیده ای مرا؟ دست نوشته های دختری که. روزانه های شيدا محمدی. دنبال کلمه می گردم! روی ماه خداوند را ببوس! در امتداد ساحل اميد. فريادی از يک زن. به سوی ۸ مارس. دروازه های سپيده دم. خاطرات مدرسه ی ما. بازديد برای عموم آزاد است. اعترافات تلخ یک زن. هوا بس نا جوانمردانه سرد است! مرکز پخش خبری سازمان آزادی زن. هرگزچنين فجيع کسی خود را نکشت. باشگاه مدیران و متخصصان. Powered by PersianBlog.ir.

moomoosh.persianblog.ir

در دوزخی که هستیم ؛فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت

http://moomoosh.persianblog.ir/1385/11

در دوزخی که هستیم فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت. روزنه ها خواهند مرد! و من و تو غرق روزمرگی در طلوع بی عدالتی کسی که هیچ کس نیست. به نماز می ایستیم! و از یاد می بریم روزهای بودنمان را. رویای خاموشمان خاموش تر می شود با باد. بادی که مسموم سالهای درد است. تا طلوع سپیده چشم بسته می شماریم سنگلاخ های راه را. و عهد می بندیم که دیگر از روز واژه نگیریم. این دسته های کوچک خورشید کم است برای بریدن از بندها. تا کجا جاریند فریادها؟ بی شک روزی از سکون می میرند. و ما همچنان پرچم دار نور و عدالتیم! ذات پاک و اهورايی تو...

moomoosh.persianblog.ir

در دوزخی که هستیم ؛فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت

http://moomoosh.persianblog.ir/1385/3

در دوزخی که هستیم فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت. در شهر من جويبارها پايان ندارند. و نياز من جز شرمی پوچ نامی ديگر ندارد. در شهر من آسمان لبانش را دوخته. و از ماه و مهر خبری نيست. اينجا همه غم اين دارند که کلاغی پير به منزل رسد. و طغيان تلخ دخترک هفده ساله از ياد رفته است. در اینجا آفتاب خود را تکه تکه می کند برای نور. و ماه خانه ای در کوچه ی بن بست ساخته. هیچ چیز مثل هیچ کس نیست. من خود را پشت واژه ها گم می کنم. اینجا لمس شعر زن جرم است. بادها از هم گریزانند. من سایه و درخت به هم می دوزم. کاش مادر می فهميد.

nyparast.blogspot.com

ني پرست: July 2009

http://nyparast.blogspot.com/2009_07_01_archive.html

هش ۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه. سرم را روی تنم احساس میکنم هنوز. این بار هم آمدم به اینجا اما با فیلتر شکنی قویتر. به بهم ریختگی خطوط این نوشته ها خرده نگیرید، با فیلتر شکن که بیایی اینجا ذوقت کور کور است! پیش بینی اش سخت نبود اگر کمی دقیق تر میشدی آنروزها تا بفهمی چه کسی پشتش به چه کسانی گرم است. حتی برای ما که آنروزها گرم بحث و تبلیغ و. بودیم و خیلی وقتها از اخبار حکومتی جا میماندیم. سخت نبود پیش بینی آنکه عده ای در پس پرده های قدرت روبروی من و تو بایستند، تقلب کنند، دروغ بگویند و. از دانشگاه اخراجمان کنند.

nyparast.blogspot.com

ني پرست: July 2008

http://nyparast.blogspot.com/2008_07_01_archive.html

هش ۱۳۸۷ مرداد ۸, سهشنبه. حالا تو هی بگو گفته اند : درون هر آدمی سه بخش دارد: کودک، والد و بالغ! یا همان نظریه معروف C P A! نمی شود، جور در نمی آید، توی کتم نمی رود! کم دارد، خیلی کم دارد. خلاصه گذشت و گذشت و من درون خودم، درون دیگران ، آنچه می دیدم ، آنچه می شنیدم، پی اش را می گرفتم تا رسیدم به G factor! یا همان گوسفند درون! حالا بذار بازترش کنم:. گوسفند درون مربوط می شود به آن قسمتهایی که نه به کودک مربوط است و نه والد و نه بالغ! مزمن مزمن بگیر تا حاد حاد! تا حالا دیده ای گوسفندی را که روزنامه بخورد؟

nyparast.blogspot.com

ني پرست: October 2008

http://nyparast.blogspot.com/2008_10_01_archive.html

هش ۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه. لایحه هه هه حمایت از. انگار این رفیق ما را ساخته اند برای ایراد گرفتن از زمین و زمان و اونها و اینها . در یکی از همین روزهای فرد خدا، پای پیاده، نشسته بودیم در ایستگاه اتوبوس و این رفیق ما هی سبز و قرمز و سفید میشد و میگفت و میگفت. واقعا که. بیا این بند. رو ببین! اون یکی که دیگه. میدونی . هم امضا کرده.". حرفهایش را بریده بریده می شنیدم، بوق ماشین ها کمک میکرد! ماشین ها را تماشا میکردم! هرچه قیمتش بالاتر میرفت قیژ قیژش هم. با خودم فکر میکردم وقتی نیت سوار شدن باشد. شنونده عاقل هم که...

nyparast.blogspot.com

ني پرست: February 2008

http://nyparast.blogspot.com/2008_02_01_archive.html

هش ۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه. سنگ در برکه می اندازم و می پندارم ،. با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد. کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ،. ماه را می شود از حافظه آب گرفت؟ نوشته شده توسط ني پرست. هش ۱۳۸۶ بهمن ۲۵, پنجشنبه. بهمن جشنواره قدیم ولنتاین. و بهمن که آمد باز یادم افتاد که گفته اند و بعد ها خودم هم دیدم که از آنزمان که در دستور زبان ما پهلوی را با اندک مایه چرخش نوک قلم نعلوی نام نهادیم و همای سعادت به یکباره شتری شد با بار کج که در خانه هرکه رسید رفت تو و تا ، آخ خ خ خ خ خ. آخ سرم! گفت آره شاید از اینم ب...

nyparast.blogspot.com

ني پرست: September 2008

http://nyparast.blogspot.com/2008_09_01_archive.html

هش ۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سهشنبه. خنده ام میگیرد از کارهای خودم. این روزها زیاد مبارزه میکنم! حس میکنم کمی بزرگتر شده ام. این حس را نوع مبارزه هایم به من می دهد! آخرین کارم این است که یک دی وی دی کامل از کلاسهای درسی یک دانشگاه امریکایی را جمع و جور کرده ام. برای برانگیختن قیاس و بالا رفتن انتظارات و مطالبات دانشجویان کم سن و سال تر. و بیشتر برای یادآوری و آموزش اساتید تحصیل کرده آنور آب! سوزنی برای خالی کردن تجمع باد و بورانها! تا آنجا که بشود. تا آنجا که بتوانم. به اندازه خودم، می خواهم که بشود! این نوشته ها ...

nyparast.blogspot.com

ني پرست: February 2009

http://nyparast.blogspot.com/2009_02_01_archive.html

هش ۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه. مهمانی از سرزمین چشم بادامی ها. اندر احوالات توسعه روابط کاری اینجانب و اندک چرخش لز غرب به شرق ،دیماه 87). با تعجب همه جا را ریز به ریز نگاه میکردند. وهر روز این جمله را تکرار میکردند که " حتما برای دوستانم از واقعیت های اینجا خواهم گفت". و "تابستان با خانواده ام دوباره به ایران خواهم آمد.". این ها حرفهای دوست خوب من و همراهانش در اولین سفر به ایران بود! تحصیلکرده معتبرترین دانشگاههای امریکا و یک وطن دوست دو آتشه! گفت من چطور کلماتی رو که میگی بگم؟ جریان زندگی و کار در ایران!

nyparast.blogspot.com

ني پرست: November 2007

http://nyparast.blogspot.com/2007_11_01_archive.html

هش ۱۳۸۶ آبان ۲۵, جمعه. دست و پا میزنی ، سعی میکنی، خودت خودت را رواندرمانی میکنی ،. حال و هوایت بهتر می شود ، انگار این بار توانسته ای حلقه را بشکنی. زمانی میگذرد و تو تحلیل می روی ، تحلیل ، تحلیل ، تحلیل. تازه می فهمی چیزی به رسیدن دوباره به سر حلقه پوچی نمانده است. دو دست مشت شده در مقابلت تو را به رقابت می طلبد. چپ را باز کن. راست را باز کن. دستهای پر به تو نمیرسند و تو نیز به آنها. عضلاتت تحلیل می رود و استخوانهایت. اعصابت تحلیل می رود و اراده هایت. آرزوهایت تحلیل می رود و خاطراتت. بشنو از این خموش.