hachalaft.blogfa.com

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - قسمت پنجم

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-8.aspx

بعد ازوالنتاین که خیلی خوش گذشت مدتی تلفنی صحبت کردیم. قبل از ماه محرم بود که یه روز عصر بهش زنگ زدم. ولی متوجه سرو صدایی مثل عروسی شدم. ساچلین: حسام چه خبره عروسیه؟ حسام: راستش نه عقد کنون خواهرم هست. اخه مگه سالگرد داداشت بعد ماه صفر نیست. حسام: چرا ولی شد دیگه مامان بابا گفت خواستگارش خوبه دیگه عقد بشن حرف و حدیث نشه. ساچلین: درست ولی خانوادت که میگفتن قبل سالگرد اگه واس اشنایی هم بیان. کافیه یه نفر از فامیلاتون بفهمه قبل سالگرد اومدین ابرو ریزی میشه. حسام: راستش منم بهشون همینو گفتم منم ازشون دلخورم.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - حقیقتی تلخ

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-5.aspx

نوشته شده در جمعه سیزدهم آبان ۱۳۹۰ساعت 0:0 توسط ساچلین. سلام دوستان عزیزم امیدوارم همگی خوب باشید و مطالب خستتون نکنه من ساچلین 22سالمه و واقعا تو دوراهی موندم و نمیدونم باید چیکار کنم امیدوارم بتونین منو راهنمایی کنید وکمکم کنید تا راحت تر و بهتر تصمیم بگیرم. کلبه عشق و لبخند. خواسته ی من از زندگی. Lord of the dreams. از هر دری کلامی! ღღ هم نفس ღღ. تنها ترین ستاره شب موسیقی. همه جا و هیچ جا. مهتابی ترین شب من. این همه آدم و یه دختر تنها. ღ ღGheSSe Tanhayiie MaNღ ღ.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی

http://www.do-rahii.blogfa.com/9008.aspx

روز والینتاین به نقل از خودم(ملیسا) که تو دفتر خاطراتم نوشته بودم ساچلین مثل. خواهرم هست و یه جورایی با هم بزرگ شدیم اینم بگم حسامم خانواده ساچلین ومنوخیلی دوست داره. و اما روز والینتاین. همه به عشقاشون و کلا به دوس دختر و دوست پسرشون. امروز روز جالبی بود. اتفاقای بدی هم رخ داد ولی برام هیجان انگیز و عبرت اموز بود. حدودا ساعت یازده صبح بود که از خونه برای دیدن حسام بیرون رفتیم. طبق معمول بیچاره حسام دو ساعت منتظر ما بود مثل همیشه. با ماشین رفتیم سمت دریاچه. به هر حال ساچلین همش غر میزد. که در گوشی با.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - روز اول

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-3.aspx

روز اول عشق بود. حرف های عاشقانه و نگاه های عاشقانه. روز اول عشق حرمت داشت. معشوق حرمت داشت. عاشق حرمت داشت. روز اول. نمی دانم حرف هایمان تکراری شد یا نگاهمان! نمی دانم آن چه بی حرمت شد ما بودیم یا عشق. همین قدر می دانم که کاش هنوز هم همه چیز مثل روز اول بود. نوشته شده در دوشنبه نهم آبان ۱۳۹۰ساعت 6:21 توسط ساچلین. کلبه عشق و لبخند. خواسته ی من از زندگی. Lord of the dreams. از هر دری کلامی! ღღ هم نفس ღღ. تنها ترین ستاره شب موسیقی. همه جا و هیچ جا. مهتابی ترین شب من. این همه آدم و یه دختر تنها.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - قسمت سوم

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-6.aspx

بعد از یک هفته سماجت. ساچلین: .باشه بیشتر باهم اشنا میشیم. حسام: اخ جون. پس فردا من عکسامو میفرستم. ساچلین: باشه ولی من عکس نمیفرستم. قابل توجه همه چون داستان لو نره زیاد وارد بحث نشدم باید بگم من سعی کردم کوتاه بنویسم و باید بدونین سری و بی پروا قبول نکردم تو این مدت یه چیزایی ازش میدونستم که بهش اعتماد کردم. اخر هفته بود که پستچی واسم یه بسته اورد. بازش کردم بغیر عکس واسم یه گوشیو خط گرفته بود ولی در عوض سیم کارتمو میخواست. حسام:خوب دیگه ادامه نده منظورتو فهمیدم اولا خواهش قابل نداشت دوما سیمتو با.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - قسمت ششم

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-9.aspx

بله حال مامانشم خوب شد منم جویای حالش بودم بخدا به خاطر خودم نه من خانوادشو دوس داشتم میخواستم خانواده دومم باشن ولی چیکار میشه کرد زوری که نیس اونا دوس نداشتن. دوستم که جشم نامزدیش بود بهم رسوند بیا اشپز خونه اون رفتو منم دنبالش همینکه برگشتو نگام کرد دیدم بغض کرده چشماش پر اشک شده نتونستم خومو کنترل کنم ولی نه نباید اونجا گریه میکردم زود رفتم اب ریختم هم واس خودم هم اون یهو بغلم کرد. ساچلین: فاطمه تو چت شده داری گریه میکنی اخه چرا؟ دیوونه شعون نداره تو لباس عروس گریه نکن. اخه چرا مگه چی شده؟ الهام میشه...

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - قسمت چهارم ولنتاین

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-7.aspx

روز والینتاین به نقل از خودم(ملیسا) که تو دفتر خاطراتم نوشته بودم ساچلین مثل. خواهرم هست و یه جورایی با هم بزرگ شدیم اینم بگم حسامم خانواده ساچلین ومنوخیلی دوست داره. و اما روز والینتاین. همه به عشقاشون و کلا به دوس دختر و دوست پسرشون. امروز روز جالبی بود. اتفاقای بدی هم رخ داد ولی برام هیجان انگیز و عبرت اموز بود. حدودا ساعت یازده صبح بود که از خونه برای دیدن حسام بیرون رفتیم. طبق معمول بیچاره حسام دو ساعت منتظر ما بود مثل همیشه. با ماشین رفتیم سمت دریاچه. به هر حال ساچلین همش غر میزد. که در گوشی با.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - قسمت دوم

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-4.aspx

سلام دوستان عزیزم قبل از هر چیزی از همتون بخاطر وقتی که میزارین و داستانمو میخونین واقعا ممنونم دوستتون دارم. بعضی از دوستان گفتن که هنوز چیزی از داستان معلوم نیست ما چجور کمک کنیم درسته حق با شماست ولی اگه من با جزئیات ننویسم و خلاصه از دیده خودم بنویسم شاید قضاوت یه طرفه باشه ولی اینجوری هم منو بیشتر درک میکنین هم بهتر کمکم میکنین و همه داستانم نمیشد یجا بنویسم چون هیچکس نمیتونست بخونه و در ادامه اسم واقعیی من ساچلین نیست این اسمی بود که اون زمان به حسام گفته بودم. تورو خدا قطع نکن باهات کار دارم.

do-rahii.blogfa.com

دوراهی - قسمت اول

http://www.do-rahii.blogfa.com/post-2.aspx

امروز داستانی که میخوام بگم داستان زندگیمه همه چی از اون روز شروع شد فکر کنم دوسالو نیم پیش بود شایدم بیشتر. اهان یوزارسیفو کی میداد؟ یه مدت بود که دنباله یه دوسته قدیمی به اسم مریم بودم ولی شمارشو نمیتونستم. پیدا کنم هرچی هم میگرفتم اشتباه از اب در میومد تا اینکه یه روز که برف اومده. بودو هوا هم خیلی سرد بود قبل از شروع شدن سریال کتابامو زیرو رو کردم تا این که. یه شماره پشت یکی از کتابای دوره ی راهنماییم پیدا کردم البته اسمشو نگم بهتره چون جنبه تبلیغاتی پیدا میکنه. بعد زنگ زدم تا وصل شد. گفت:ااا سلام بی...