herdreams.blogfa.com

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/19

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۴. فصل 34 و 35. خودمو بغل کردمو به کار همیشگیم که گریه بود به همراه خستگی زیاد ادامه دادم. توی تابستون من نمیدونم بارون اومدن شدید و رعد وبرق حکمتش چیه واقعا؟ تو اتاق بودمو البته حس میکردم تو خونه تنها هستم، صدای بارون از کانال کولر شنیده میشد، صدای رعد و برق هم که قربونش برم خیلی قشنگ به گوشام میخورد. تا نیما رو دیدم کلا چشمه اشکم خشک شد و سریع گفتم:. فکر کردم داری خواب میبینی. دلو به دریا زدمو گفتم.

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/28

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . جمعه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۴. موافقین که داستان دیگه ای بنویسم؟ از قلمم راضی بودین آیا؟

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/1394/04

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . چهارشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۴. فصل 14 و 15. برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنین. سه شنبه سی ام تیر ۱۳۹۴. فصل 11 و 12 و 13. دوستای خوبم اگر بهتون اطلاع ندادم در مورد آپ برای این بود که صفحه نظرات پاک نمیشد. بنابراین اگر من برای آپ اطلاع ندادم شما یه سر بزنین. برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنین. دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴. فصل 9 و 10. سلام دوستای خوب و پیگیرم. بابت تاخیر چند روزه داستان عذر میخوام. عیدتونم با تاخیر مبارک باشه.

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/27

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴. عکس شخصیت های داستان. مروارید( درخواستی از دوستان ):. مهسا ( درخواستی از دوستان) :. میلاد( درخواستی از دوستان ):.

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/21

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۴. 1 ماه خیلی زود گذشت، تا اینکه یه روز نیما اومد و گفت که کارای ارثیه تمام شد، برات خونه گرفتم، دیگه وقتشه که دیگه هر دو راحت زندگی کنیم. برات یه خونه گرفتم، گواهینامه هم که داری، یه ماشین هم گرفتم، وقت محضر هم گرفتم که بریمو خلاص، تا هر وقت دوست داشتی میتونی اینجا بمونی، اماخونه خودتم باید ببینی. رفتیم خونه رو دیدیم که محله اونم بد نبود. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد خیلی سریع. سریع سویچ رو برداشتمو ...

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/20

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . جمعه نهم مرداد ۱۳۹۴. فصل 36 و 37 و 38. چند وقتی بود وقتی به مامان زنگ میزدم حالش خوب نبود، حال حرف زدن نداشتش و همش بهونه میاورد، بابا هم همینطور شده بود، دوتاشون اعصاب اصلا نداشتن، تا اینکه متوجه شدم جریان چیه که واقعا منو بهم ریخت. شما چند روزه حالت خوب نیست. مامان من میفهمم هم شما هم بابا حالتون خوب نیست. ولش کن، نمیخوام تو هم گرفتارش بشی. این داستانی که پیش اومده. ناراحتی شما ناراحتیه منه، پس بگو. خلاصه هوا رو به تاریک ش...

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/22

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۴. با زنگ ساعت از خواب بیدار شدم، صبحانه خوردمو خیلی با ظرافت و دقیق سعی بر آماده شدن داشتم. کرم برای این که صورتم مرتب تر به نظر بیاد، ریمل برای از بین بردن بی حالی و پر پشتی مژه هام، رژلب قهوه ای که با ست کیف و کفش و کمربند مانتوم جور دربیاد، خلاصه آماده شدم و به آژانس زنگ زدم، وقتی آژانس اومد با گفتن یک بسم الله از در خارج شدم. آدرس اونجا رو به راننده آژانس دادم. فقط به یه تشکر اکتفا کردم و وارد شدم.

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/25

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . پنجشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۴. از اون شب چند روز گذشت، درواقع به تولد خانم رعوفی یا سیما نزدیک شده بودیم، من هیچ هدیه ای نخریده بودم، نمیدونستم که حتی چی بپوشم. در طول این دو هفته به مروارید خبر داده بودم که کجام، خیلی ناراحت شده بود، به خانوادمم گفته بودن، با اونا هم صحبت کردم، بالاخره همه فهمیدن که منو نیما جدا شدیم، این مسله برای اون که اهمیتی نداشت، حرفا و دعوا ها رو من شنیدم و خورد شدم. آها، باشه، الان میرم. وسایلامو جمع ک...

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/26

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . جمعه شانزدهم مرداد ۱۳۹۴. فصل 44 ( پایان ). خداروشکر کارامو تو شرکت و برنامه ریزی الدار به خوبی انجام میدم، با خانوادش آشنا شدم، که فقط دوتا بچه هستن، خواهرشم سه تا بچه داره، دنیز، سویل، ایلگار، شغل همسرشم واردات کالاهای صنعتی هستش، خودشم قبلا کار میکرده، اما به خاطر بچه دیگه نمیکنه. مادرو پدرشم خانوم و آقای مهربون و خوش برخوردی هستن، واقعا یه خانواده خوب که آرامش دارن. همیشه برام سوال بود که چرا آنا تو همچین خونه کوچیکی هستش؟

paleworld.blogfa.com

دختری از سرزمین آریایی

http://www.paleworld.blogfa.com/post/23

دختری از سرزمین آریایی. از 0 تا 100 تا آرزوهام. به تو می اندیشم. دقیقه های اخر . دوشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۴. زودتر از ساعت 10 بیدار شدم.صبحانه خوردم و خونه رو تمیز کردم، دو نوع غذا پختم، یکی ماکارونی، یکی هم سالاد ماکارونی، قبلا از ماکارونی خیلی خوشم نمیومدش، اما بعدا خوشم اومد ازش. صدای زنگ خوردن موبایلم اومد و رفتم برش داشتم که لبخند مهسا ناخداگاه لبخندی هم رو لب من آورد. قربونت، خوبیم، به خونت زنگ زدم گفتن که اشتباه گرفتم، برای همین به موبایلت زنگ زدم. وای آوا چی شده؟ نمیگی برای تو که تنهایی خوب نیست؟