dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه - گداي نابينا !!!!
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/post-47.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. روزي مرد کوري روي پلههاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود. روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي شد:. امروز بهار است، ولي من نمي توانم آنرا ببينم! نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 11:5 توسط نویسنده. مدل لباس مجلسی . جواهرات . مو . آرایش. لینک مستقیم برای چت روم. فرصت ناب کبوتر شدن.
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/8812.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. يک فيلسوف تابحال هرگز يک روحاني را نکشته است، در حاليکه روحانيون فلاسفه زيادي را کشته اند. آنجا كه علم پايان مييابد، مذهب آغاز ميگردد . وقتي مروجين مذهبي به سرزمين ما آمدند، در دست شان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمين هايمان را داشتيم. پنجاه سال بعد، ما در دست کتاب هاي مقدس داشتيم و آنها در دست زمين هاي ما را داشتند. قسمت هايى از انجيل را که من نمى فهمم ناراحتم نمى کنند، قسمت هايى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند. اولين روحاني جهان اولین شيادی بود که به اولین ابله رسيد. پیرمر...
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/8901.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. ازدواج جن با انسان. کتاب دانستنيهايي درباره جن ، تا ليف حضرت حجته السلام والمسلمين حاج شيخ ابوعلي خداکرمي ماجرايي واقعي درباره ي ازدواج جن با انسان نقل شده که از اين قرار است:. ماجرايي در تاريخ 1359 شمسي مطابق با 1980 ميلادي ماه آوريل بوقوع پيوست، که اهالي کشور مصر به شهرهاي نزديک و روستا هاي مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نويسنده معروف ، استاد اسماعيل ، در کتاب خود به نام ( انسان و اشباح جن) چنين مي نويسد:. مرد 33 ساله اي ، به نام عبدالعزيز مسلم شديد ، ملقب به. مسافر گفت...
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه - داستاني بسيار زيبا و واقعي
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/post-49.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. داستاني بسيار زيبا و واقعي. در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معل م کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق. امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور مي يافت، خانم تامپسون تصميم گرفت به پرونده تحصيلى سال هاى قبل او نگاهى بياندازد تا شايد به عل ت درس نخواندن او پي ببرد و بتواند کمکش کند. معل م کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکاليفش را خيلى خوب انجام مي دهد و رفتار خوبى دارد. "رضايت کامل". پس از مدتى، ذهن تدى دو...
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه - شانس
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/post-51.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر کشاورزي بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر را آزاد مي کنم اگر توانستي دم يکي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طويله اولي که بزرگترين بود باز شد . باور کردني نبود بزرگترين و خشمگين ترين گاوي که در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي کوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشيد تا گاو از مرتع گذشت. نوشته شده در شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:33 توسط نویسنده.
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه - معلم عزیزم روزت مبارک و یادت گرامی
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/post-46.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. معلم عزیزم روزت مبارک و یادت گرامی. یاد باد آنکه زمانی به میان ما بود. قطره میگفت به خود، لیک که او دریا بود. آنکه بر بست لب و شکوه نکرد از دگران. دگران را به دل از رفتن او غوغا بود. دست گلچین فلک برد از این باغ گلی. که به گلزار ادب، بی بدل و بیتا بود. کاش میگشت میسر که به دوران حیات. واژهء جسم، به دنبال یکی معنا بود. عمر برگ است،به تاراج خزان مسپارش. دم غنیمت شمر، امروز همان فردا بود. یاد استاد شفیقم که جنان جایگه است. در دل اهل نظر تا به ابد بر جا بود. لینک مستقیم برای چت روم.
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه -
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/post-43.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. که از خودش تنفر داشت. که از تمام دنيا تنفر داشت. و فقط يکنفر را دوست داشت. و با او چنين گفته بود. اگر روزي قادر به ديدن باشم. حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم. عروس حجله گاه تو خواهم شد. و چنين شد که آمد آن روزي. که يک نفر پيدا شد. که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد. و دختر آسمان را ديد و زمين را. رودخانه ها و درختها را. آدميان و پرنده ها را. و نفرت از روانش رخت بر بست. دلداده به ديدنش آمد. و ياد آورد وعده ديرينش شد :. بيا و با من عروسي کن.
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/8902.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر کشاورزي بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر را آزاد مي کنم اگر توانستي دم يکي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طويله اولي که بزرگترين بود باز شد . باور کردني نبود بزرگترين و خشمگين ترين گاوي که در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي کوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشيد تا گاو از مرتع گذشت. نوشته شده در شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:33 توسط نویسنده. زن با تعجب پر...
dastane-kotah-1388.blogfa.com
داستان کوتاه - انتخاب دختر شايسته ايران سال 1357-1355
http://www.dastane-kotah-1388.blogfa.com/post-44.aspx
داستانهای کوتاه و خواندنی. انتخاب دختر شايسته ايران سال 1357-1355. مراسم انتخاب دختر شايسته ي ايران که از سال هاي دور ، به هم ت مجله ي زن روز هر ساله در ايران انجام مي شد در سال 1355 نيز در هتل هيلتون تهران برگزار شد و بيست فيناليست اين مسابقه که در مدت طي مدت يک سال برگزيده شده بودند در شب فينال مسابقه با هم به رقابت پرداختند. افسانه بايگان ، بازيگر فعلي سينماي ايران، زماني که شانزده ساله بود در اين مسابقه شرکت کرد و نفر دوم شد. افسانه بايگان در سمت راست عکس پايين ، با لباس قرمز ديده مي شود. يکي از بيست...