kamran-love-me.blogfa.com
زندان تنهــــاییزندان تنه ایی - تنهام
http://kamran-love-me.blogfa.com/
زندان تنه ایی - تنهام
http://kamran-love-me.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
18
SSL
EXTERNAL LINKS
17
SITE IP
209.126.116.165
LOAD TIME
0.219 sec
SCORE
6.2
زندان تنهــــایی | kamran-love-me.blogfa.com Reviews
https://kamran-love-me.blogfa.com
زندان تنه ایی - تنهام
زندان تنهــــایی - می بوسمت می گی خداحافظ
http://www.kamran-love-me.blogfa.com/post/2
می بوسمت می گی خداحافظ. چه قدر تنهایی بده. آره دو سال هم با مشقت های زیاد پشت سر گذاشتم. و روز تولد ۱۸ سالگیم بود که همه ی دوستام رو دعوت کرده بودم. ولی مجبور بودم نادر رو هم توی اون مجلس تحمل کنم اون. گاه های تحقیر آمیز و خیلی چیز های دیگه موقع باز کردن. کادو ها رسید کادوی همه رو باز کردم فقط کادوی نادر مونده. بود اصلا علاقه ای نداشتم ببینم برام چی گرفته که یک دفعه از. جاش بلند شد و گفت : خوب خانوم های محترمی که در این جشن حضور دارید. همه میدونید که لاله خانوم ما ۱۸ ساله شده و کادوی من براش. جشن تموم شد .
زندان تنهــــایی - عاشق تر از قبلم
http://www.kamran-love-me.blogfa.com/post/6
عاشق تر از قبلم. چه قدر تنهایی بده. قسمت های ۱۱ و ۱۲. از زبان کامران :. بیچاره چرا باید این بلاها. سرش بیاد اون که گناهی نداره طفلی اینقدر توی فکر بودم که خوابم. برد و نفهمیدم چی شد انگار دارو های لاله روی منم اثر کرده بود. واقعا. خوابم برده بود . یه نیم ساعتی خوابیدم و بعد با نوازش های یک نفر بلند. شدم آره لاله بیدار شده بود و داشت گونه های منو نوازش میکرد .لاله:. ببخشید کامران نمیخواستم بیدارت کنم ! من : نه بابا اشکال نداره. اتفاقا خودمم میخواستم بیدار شم . لاله : کامران ، منو ببخش ،ببخش. من : جون دلم؟
زندان تنهــــایی - چه قدر تنهایی بده 13 و 14 ( قسمت های آخر )
http://www.kamran-love-me.blogfa.com/category/7
خیلی ممنون که میپرسی حالمو. شرمنده که یکی دو ماهی نتونستم آپ کنم شرمنده اومد ۲ تا قسمت اخرو بزارم. میدونم حق دارین عصبانی بشین ولی نمیگم درکم کنین نه! فقط به این فکر کنین که ساعت۶ صبح از خونه. میرم بیرون و ۸ شب خسته و کوفته بر میگردم . شرمنده حالا تا منو نخوردین برین داسی رو بخونین. نوشته شده در جمعه پنجم مهر 1392 ساعت 21:15 توسط گندم. ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد. که امشب با ناله ای بغض آلود. بر دیار این دل خسته. خیلی ممنون که میپرسی حالمو. عاشق تر از قبلم. جون دوتامون زودتر برگرد.
زندان تنهــــایی
http://www.kamran-love-me.blogfa.com/1392/07
خیلی ممنون که میپرسی حالمو. شرمنده که یکی دو ماهی نتونستم آپ کنم شرمنده اومد ۲ تا قسمت اخرو بزارم. میدونم حق دارین عصبانی بشین ولی نمیگم درکم کنین نه! فقط به این فکر کنین که ساعت۶ صبح از خونه. میرم بیرون و ۸ شب خسته و کوفته بر میگردم . شرمنده حالا تا منو نخوردین برین داسی رو بخونین. نوشته شده در جمعه پنجم مهر 1392 ساعت 21:15 توسط گندم. ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد. که امشب با ناله ای بغض آلود. بر دیار این دل خسته. خیلی ممنون که میپرسی حالمو. عاشق تر از قبلم. جون دوتامون زودتر برگرد.
زندان تنهــــایی - خیلی ممنون که میپرسی حالمو
http://www.kamran-love-me.blogfa.com/post/7
خیلی ممنون که میپرسی حالمو. چه قدر تنهایی بده . قسمت ۱۳ و۱۴ ( آخر ). از زبان کامران :. واقعا گیج شده بودم هومن و مامان و کتی هم نامه رو خوندن پولش. حاضر بود فقط میخواستم برم پیش پلیس و جریان رو بگم داشتم میرفتم. که گوشیم زنگ خورد جواب دادم و گذاشتم رو بلند گو لاله بود :. کامران خواهش میکنم آییییی ( از درد فریاد میزد ) و همین طور داد میزد. بعد قطع شد . واقعا نمیدونستم چی کار کنم هنگ کرده بودم . واقعا بریده بودم اخه اون آشغال با این دختر پاک و معصوم چی کار داشت. هومن زنگ خورد . مامان فریده بود . خدایا ، به...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
18
رفتی نموندی بی وفا - خیلی ساده خداحافظ 10 تا 12
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/category/4
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های 10 تا 12. قسمت های ۱۰ تا ۱۲. فکرم : واقعا چه جوری مشیه در دهن هومن رو بست؟ که یک دفعه کامران صدام زد :گندمی جون بیا بگو برا. من : خوب هرچی که هومن میپوشه! کامران : آفرین ، نابغه ی کوچولوم عزیزم میخوام امشب. با نظر تو و به سلیقه ی تو لباس بپوشم. من: باشه کامران خان مسخره کن خوب بزار ببینم. کامران به خدا کمد آقای ووپی از این مرتب تره! کامران : ببخشید دیگه شرمنده حوصله نداشتم درس. آویزونشون کنم در ضمن پس فردا که زنم شی همه ی. این کارا می افته رو گردنت تازه بچه هم می آد دیگه کلا.
رفتی نموندی بی وفا - خیلی ساده خداحافظ 7 تا 9
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/category/3
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های 7تا 9. اون شب توفان بدی در گرفت من هم بیدار بودم از سر و صدای. رعد و برق و باد نمی تونستم بخوابم به این فک می کردم:. این توفان ، توفان قبل از آرامشه آره . این سحر تو زندگیم مث. یک توفانه اگه اینو از زندگیم نندازم بیرون خونمو خراب می کنه. درسته که کامی از اون خوشش نمی آد ولی از کجا معلوم. وقتی برگشتیم مامانش شتو شوی مغزیش نده اونم بر علیه من. آره این سحر خیلی خطرناکه که یک دفعه یک رعد و برق. وحشتناک زد و من از جام پریدم و به طرف اتاق کامران دویدم. خیلی واضح حرف می زد . چون خود...
رفتی نموندی بی وفا
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/1392/03
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های 13 تا 15. اون شب یکی از بهترین شبای عمرم بود ولی. ولی فردا باید به لس انجلس برمیگشتیم ترس من از این. بود که وقتی برگشتیم یه وقت کامران عاشق سحر نشه. ای خدا این چه تقدیریه کسی واسش میمیرم شاید مال دیگری قرار باشه. ولی من تسلیم نمی شم اون شب به اتاق کامران رفتم. وشب را در کنارش گذارندم و ازش قول گرفتم که هیچ. وقت ترکم نمیکنه و دوسم خواهد داشت و صداشو برای. روز مبادا ضبط کردم به هر حال کار از محکم کاری عیب. نمیکنه شب وقتی کامران خوابش برد ۳ تا از دکمه های. قهقهه زدن کامران شد .
رفتی نموندی بی وفا - خیلی ساده خداحافظ 1 تا 3
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/category/1
رفتی نموندی بی وفا. قسمت 1 تا 3. قسمت ۱ تا ۳. من: وای تر خدا دختر بدو دیگه نمی رسیم ها . نازی ( دختر خالم ) : خوب حالا اومدم ، بریم دیگه چرا هنوز وایستادی؟ من : سلام ا لن خوبی ببخشید دیر رسیدم همش تقصیر این بود ،. راستی رقصو تمرین کردیم نریم اونجا گند بزنیم . الن : نه همه حاضرن فقط شما دوتا که اصل کارید باید اول یا این مشعلا. برید اونجا هایی که باید روشن کنید رو بکنید بعد دوتایی علامت. کامران و هومن رو روشن می کنید خوب. منو نازی : خوب. من : خوب حالا این دوتا ( کامران وهومن ) کجان؟ من : الن اومدن! کامران ...
رفتی نموندی بی وفا
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/1392/04
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های 19 تا 21. قسمت های ۱۹ تا ۲۱. گندم آروم تر شده بود رفته بود توی بالکن و داشت به پرنده ها. غذا میداد عادتش بود وقتی که گریه می کنه به پرنده ها غذا. بده من رفتم و داشتم از پشت شیشه نگاش میکردم. گندم احساس کرد جن دیده و از ترس جیغ کشید. نمیدونم یکدفعه چی شد که جیغ زد سریع در بالکن رو باز. کردم و رفتم پیشش بیچاره از ترسش داشت سکته میکرد. هومن با صدای جیغ گندم اومد توی اتاقش وقتی منو. کنارش دید ترسش برطرف شد . من : گندم جون چی شد اخه چرا یکهو جیغ زدی؟ هومن : پس برو. خوشش میاد که من...
رفتی نموندی بی وفا - خیلی ساده خداحافظ 16 تا 18
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/category/6
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های16 تا 18. قسمت های۱۶ تا ۱۸. از زبان کامران :. وقتی اون حرفو بهم زد اشکم داشت درمیومد من دوستش. داشتم اما از سر حماقت با سحر نامزد کردم از اتاقش. بیرون اومدم هومن و کتی و نازنین اونجا نشسته بودن. نازنین داشت گریه میکرد خوب حقم داشت دختر خالش. بوده همیشه جفتشون میگفتن که همو مث خواهرای. نداشتشون دوست داشتن با دیدن من هر سه تاشون بلند. شدن هومن : حالش چه طور؟ من : ای بد نیس. نازی : هومن میخوام برم پیشش. هومن : آروم باش داروهایی که بهش دادن خواب آوره مگه نه؟ کامی : نه میام خونه.
رفتی نموندی بی وفا - خیلی ساده خداحافظ 25 تا 27
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/category/9
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های 25 تا 27. قسمت های 25 تا 27. از زبان نازی :. ببین کامران اون الان بهت نیاز داره ، تنها کسی هستی که. میتونی قانعش کنی خوب شه ، کامران تمنا میکنم بهش. کم محلی نکن . کامران : حالا بریم پیشش . کامران خیلی اصرار کرد که ببرمش پیش گندم ولی خوب فایده ای هم نداشت. بعد از 20 دقیقه رانندگی رسیدیم بیمارستان. گندمو از قرنطینه به اتاق عادی منتقل کرده بودن. یه کم آروم شده بود ولی میترسیدم اگه کامرانو ببینه حالش دوباره بد بشه. رفتم سمت اتاقش و در زدم. با دستم به کامران اشاره کردم که بیاد تو.
رفتی نموندی بی وفا
http://www.ghisha-kh.blogfa.com/1392/02
رفتی نموندی بی وفا. قسمت های 10 تا 12. قسمت های ۱۰ تا ۱۲. فکرم : واقعا چه جوری مشیه در دهن هومن رو بست؟ که یک دفعه کامران صدام زد :گندمی جون بیا بگو برا. من : خوب هرچی که هومن میپوشه! کامران : آفرین ، نابغه ی کوچولوم عزیزم میخوام امشب. با نظر تو و به سلیقه ی تو لباس بپوشم. من: باشه کامران خان مسخره کن خوب بزار ببینم. کامران به خدا کمد آقای ووپی از این مرتب تره! کامران : ببخشید دیگه شرمنده حوصله نداشتم درس. آویزونشون کنم در ضمن پس فردا که زنم شی همه ی. این کارا می افته رو گردنت تازه بچه هم می آد دیگه کلا.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
17
Kamran Kavousi
حامیان دکتر کامران باقری لنکرانی
مرجع راهنمای وبلاگ نویسان. حامیان دکتر کامران باقری لنکرانی. وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی. دکتر لنکرانی رئیس جمهور یازدهم ایران اسلامی. جهت اطلاع از تنظیمات و ویرایش این قالب اینجا را کلیک کنید. تاريخ : دوشنبه 23 اردیبهشت1392. اعلام حمایت از سعید جلیلی. از آنجائیکه نماینده امام خامنه ای و مدیر متعهد و مدب ر آقای دکتر سعید جلیلی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ورود پیدا نمودند، لذا از باب تکلیف شرعی و دینی، حمایت مان را از ایشان به عنوان کاندیدای اصلح اعلام می داریم. علامه مصباح یزدی :. دکتر لنکر...
حامیان مردمی جلیلی در خراسان جنوبی
حامیان مردمی جلیلی در خراسان جنوبی. Border="0" alt="آپلود عکس" /. Border="0" alt="آپلود عکس" title="آپلود عکس" /. Border="0" alt="آپلود عکس" /. Border="0" alt="آپلود عکس" title="آپلود عکس" /. Border="0" alt="آپلود عکس" title="آپلود عکس" /. Border="0" alt="آپلود عکس" title="آپلود عکس" /. Border="0" alt="آپلود عکس" title="آپلود عکس" /. حامیان مردمی جلیلی در خراسان جنوبی. سانديسجمهوری اسلامی در يك كليپانقلابي! كليپي با نماي هليشات و 400 هنرور. نویسنده : حامی دکتر تاریخ : 12:51 - یکشنبه دوم تیر 1392. وی افزو...
kamran-love-majnoon.blogfa.com
یه روز میام به جست و جو...
یه روز میام به جست و جو. یکشنبه پنجم دی ۱۳۹۵ دلم تنگه. خیلی دلم تنگه واسه همتون. پنجشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۵ 195. نیس پنج تا دختر دیگه ای که با من تو کلاسن آذرین ، منم همش سرم به زیر و اینا فکر میکنن نمیشنوم یا کردی مهابادی اینا حالیم نیست بعد یسری چرت و پرتا میگن که فکر میکنن من حالیم نیست،مثلا هفته پیش سر کلاس اشنایی با مهندسی برق یه اقایی از کردای کلاس از اون یکی قسمت کلاس یهو پاشد اومد پشت من نشست اقای فلان هم به کردی بهش گفت"داداش ویوی خوبی داره اونجا؟ خصوصا اقای فرداد واهی واهی :). سن سیز یاشایا بیلمیم.
زندان تنهــــایی
خیلی ممنون که میپرسی حالمو. شرمنده که یکی دو ماهی نتونستم آپ کنم شرمنده اومد ۲ تا قسمت اخرو بزارم. میدونم حق دارین عصبانی بشین ولی نمیگم درکم کنین نه! فقط به این فکر کنین که ساعت۶ صبح از خونه. میرم بیرون و ۸ شب خسته و کوفته بر میگردم . شرمنده حالا تا منو نخوردین برین داسی رو بخونین. نوشته شده در جمعه پنجم مهر 1392 ساعت 21:15 توسط گندم. عاشق تر از قبلم. سلام بروبچ نماز روزهاتون قبول درگاه حق. امروز قسمت های ۱۱ و ۱۲ رو گذاشتم. نوشته شده در جمعه بیست و هشتم تیر 1392 ساعت 18:1 توسط گندم. از من نگذر نمی تونم.
Love
Tuesday, 16 August 2011. A person can be said to love an object, principle, or goal if they value it greatly and are deeply committed to it. Similarly, compassionate outreach and volunteer workers' "love" of their cause may sometimes be borne not of interpersonal love, but impersonal love coupled with altruism. In conceptualizing love thus make it doubly difficult to establish any universal definition. Although the nature or essence. Love is commonly contrasted with hate. Although the word love. When dis...
Media AS
Thursday, 14 January 2010. Charity Website: Islamic Relief. This page gives a good analysis on what the aims of Islamic relief are. The aims are based on a quote from the Quran 5:22 which translates that; " Whoever ever saves one life, it is as if that person has saved the whole of mankind". This page describes and explains all the projects Islamic relief have started and are continuously working on. for example; Health and Nutrition, Education and many more. The colours on the webpage are blue for the b...
خوانسار شهر من
شهری در حصار کوهساران. شهری در حصار کوهساران. گروه تلگرام ( اتاق فکر توسعه خوانسار ). خوانسار نامه- سید شهاب میرشفیعی. انجمن دانش آموختگان خوانساری ( گروه دبیرستان شریعتی ). بهار توبه شکن (امیر صانعی). نگاه و نشان ( زنده یاد اسدالله اورعی ). روستای زیبای وانشان ( اطیابی ). گلپا خبر (وحید اعظمی). نیوشا میرمحمدی (عزیز دل بابا ). سرکار خانم منیره کامران. محمود قربانی پور ( منتخب شورای چهارم ). تالار گفتمان خوانساری ها. تا بیکران (رهرو ). مهندس نادری (همسرم ). پایگاه اطلاع رسانی نماینده شهر. غبار روی شهر من.
وب سایت اختصاصی کامران میرزایی
بسیج مدرسه عشق است و حقیقتی شبیه افسانه هاست! امام خامنه ای(مدظله العالی). ناممکن ترین توصیف ها، حدیث پاک بازی و جنون است. در مسلخ عشق جز نکو را نکشند. بسیج تنها یک نام، روی کارت شناسایی نیست. بسیج هویتی است به قدمت تاریخ انسانیت و ایثار. به گستردگی عشق دمیده در روح تمام انسانهای تاریخ بشریت. بسیج، معنای زنی است که مقابل حکم بی شرمانه رضاخان چادرش را به دندان می کشد. داستان مردی است که مقابل هجوم مغول شمشیر می کشد و حفظ ناموس می کند و به خون پاکش می غلتد. شلمچه و دوکوهه و قصرشیرین وغزه و دمشق نمیشناسد.