karevankordiyan.blogfa.com

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز

http://www.kordiyan.blogfa.com/1392/03

روستای کردیان شهرستان باخرز. لئوناردو داوينچي موقع كشيدن تابلو شام آخر. دچار مشكل بزرگي شد. مي بايست نيكي را به شكل عيسي و بدي را به شكل يهودا (يكي از ياران عيسي كه هنگام. شام تصميم گرفت به او خيانت كند). تصوير مي كرد. كار را نيمه تمام رها كرد تا مدلهاي آرمانيش را پيدا كند. وقتي كارش تمام شد گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود، چشمهايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد و با آميزه اي از شگفتي و اندوه گفت: من اين تابلو را قبلا ديده ام. داوينچي شگفت زده پرسيد: كي؟ نه تو میمانی و نه اندوه. غصه هم می گذرد.

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز

http://www.kordiyan.blogfa.com/1391/12

روستای کردیان شهرستان باخرز. کاروان پیاده محبان الرضا(ع)روستای کردیان. باسلام خدمت دوستان عزیز. از این به بعد مطالب ومتن های مذهبی رادروبلاگ. کاروان پیاده محبان الرضا(ع) روستای کردیان می توانید مشاهده نمایید. لازم به ذکراست که وبلاگ مذکور دراین وبلاگ لینک شده است. نوشته شده در شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱ساعت 23:39 توسط روح الله خزاعی. باسلام خدمت همه شما عزیزان. ازجوونای باحال کردیان که :. ازبااستعدادترین وبادانش ترین قشر شهرستان باخرز می باشند به دلیل. حضور پررنگشان در فضای مجازی(اینترنت)وایجاد وبلاگ هایی.

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز - از شاپور ساسانی

http://www.kordiyan.blogfa.com/post/269/از-شاپور-ساسانی

روستای کردیان شهرستان باخرز. پاسی از شب گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند . پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند: اکنون سالهاست تازیان هرازگاهی به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند و اما این بار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند که این موجب شده مادر آن دختر بر بستر مرگ باشد و پدرش هم از پی دزدان به دریا رفته و هفته هاست از او هم خبری نیست . نه تو میمانی و نه اندوه. به حباب نگران لب یک رود قسم.

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز - عشق........ازدواج...........

http://www.kordiyan.blogfa.com/post/267/عشق-ازدواج-

روستای کردیان شهرستان باخرز. شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار. برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد. داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟ شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم،. خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم. استاد گفت : عشق یعنی همین. شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ نه تو میمانی و نه اندوه.

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز

http://www.kordiyan.blogfa.com/1392/01

روستای کردیان شهرستان باخرز. چهار شمع به آرامي ميسوختند و با هم گفتگو ميكردند. محيط به قدري آرام بود كه گفتگوي شمعها شنيده ميشد. اولين شمع ميگفت: من دوستي هستم اما هيچكس نميتواند مرا شعلهور نگاه دارد و من ناگزير خاموش خواهم شد. شمع دوستي كم نورتر و كم نورتر شد و خاموش گشت. شمع دوم ميگفت: من ايمان هستم اما اغلب سست ميگردم و خيلي پايدار نيستم. در همين زمان نسيمي آرام وزيدن گرفت و او را خاموش كرد. شمع سوم با اندوه شروع به صحبت كرد: من عشق هستم :. آنها حتي فراموش ميكنند كه به نزديكان خود عشق بورزند! و بهری ک...

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز - میرداماد

http://www.kordiyan.blogfa.com/post/265/میرداماد

روستای کردیان شهرستان باخرز. نيمه شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باش. دختر گفت : شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق نشست و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند . نه تو میمانی و نه ان...

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز - درک اقتصادی

http://www.kordiyan.blogfa.com/post/264/درک-اقتصادی

روستای کردیان شهرستان باخرز. مي گويند شاه عباس از وزير خود پرسيد: امسال اوضاع اقتصادي کشور چگونه است؟ وزير گفت: الحمد لله به گونه اي است که تمام پينه دوزان توانستند به زيارت کعبه روند! شاه عباس گفت: نادان! اگر اوضاع مالي مردم خوب بود مي بايست کفاشان به مکه مي رفتند نه پينه دوزان، چون مردم نمي توانند کفش بخرند ناچار به تعميرش مي پردازند، بررسي کن و علت آن را پيدا نما تا کار را اصلاح کنيم. نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 16:13 توسط روح الله خزاعی. نه تو میمانی و نه اندوه. غصه هم می گذرد.

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز - نیکی وبدی

http://www.kordiyan.blogfa.com/post/271/نیکی-وبدی

روستای کردیان شهرستان باخرز. لئوناردو داوينچي موقع كشيدن تابلو شام آخر. دچار مشكل بزرگي شد. مي بايست نيكي را به شكل عيسي و بدي را به شكل يهودا (يكي از ياران عيسي كه هنگام. شام تصميم گرفت به او خيانت كند). تصوير مي كرد. كار را نيمه تمام رها كرد تا مدلهاي آرمانيش را پيدا كند. وقتي كارش تمام شد گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود، چشمهايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد و با آميزه اي از شگفتي و اندوه گفت: من اين تابلو را قبلا ديده ام. داوينچي شگفت زده پرسيد: كي؟ نه تو میمانی و نه اندوه. غصه هم می گذرد.

kordiyan.blogfa.com

روستای کردیان شهرستان باخرز - دنیا............................

http://www.kordiyan.blogfa.com/post/268/دنیا---

روستای کردیان شهرستان باخرز. پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید چشمانش تار شده بود و گام هایش مردد و لرزان بود. اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع می شدند اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را برایش مشکل می ساخت.نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند.یا وقتی لیوان را می گرفت شیر از داخل آن به روی میز می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند. پسرم داری چی می سازی؟ نه تو میمانی و نه اندوه.