khoolbanou.blogfa.com

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽

http://www.salty-girl.blogfa.com/9011.aspx

د خم ل نمکین. پنجشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۰. این داستانو از وبلاگه یگی از دوستام ورداشتم :( ببخشید. شخصي با اسب و سگش در جادهاي راه ميرفتند. هنگام عبوراز كنار درخت عظيمي، صاعقهاي فرود آمد و آنها را كشت. اما شخص نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدتها طول ميكشد تا مردهها به شرايط جديد خودشان پي ببرند? دروازهبان: "روز به خير، اينجا بهشت است.". چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنهايم.". اسب و سگم هم تشنهاند. مسافر گفت: " روز بخير! مرد با سرش جواب داد. ساعت 15:18 نويسنده من.

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽ - بعد دو ماه...

http://www.salty-girl.blogfa.com/post-62.aspx

د خم ل نمکین. سه شنبه چهارم مرداد ۱۳۹۰. اتفاقای تولدم اینقد زیاد بود که حسه نوشتنش نیومد فکر کنم واسه همینه که 2 ماهه نیومدم. تو این دو ماه خیلی چیزا پیش اومد که خیلیاشو نمیشه اینجا گفت به دلیله یه سری مسائل امنیتی. درسای این ترمم خیلی سنگین بود ولی با هر بدبختی ای بود خدارو شکر پاس شد رفت. تازگیا حس و حاله هیچیو ندارم فکر کنم باز دارم دپسرده میشم الکی. تابستونمونم که داره بی خود میگذره مثه همیشه به درده جرزه دیوارم نمی خورم. ساعت 15:33 نويسنده من. ش کل ک هآے ع آطے. ق رتے خانوما(چند تا دختر قرتی).

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽ - سادگی

http://www.salty-girl.blogfa.com/post-68.aspx

د خم ل نمکین. سه شنبه بیستم دی ۱۳۹۰. چند سال پیش واسه اولین بار تو کلوب عضو شدم فکر کنم ۱۶ یا ۱۷ سالم بیشتر نبود ولی بعد از یه مدت هکش کردن منم اصلا توجه نکردم چون چیزه خاصی توش نبود عکس بچگیامم گذاشته بودم یه اکانت دیگه ساختمو اونجا کلی دوست خوب پیدا کردم اصلا یادم رفته بود که چه بلایی سره قبلیه اومده بود. امروز امیر نمیدونم چه جوری تو گوگل پیداش کرده بود ولی بهم گفت فقط همینم مونده بود که عکستو تو گوگل پیدا کنم. مگه من چی کار کردم؟ چه کار خلاف قانون و شرع کردم؟ نمیگه این همه عکس با یه پسر واسه چی گرفتی؟

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽

http://www.salty-girl.blogfa.com/8912.aspx

د خم ل نمکین. آخرین روز سال ۱۳۸۹. یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۸۹. امروز با صدای محمد که میگفت پاشو پاشو سال تحویل شد بیدار شدم خیلی وقت بود اینجوری بیدارم نکرده بود اینجور وقتا عاشقش میشم خیلی داداشه خوبی میشه مریم به خاطر اون جمعه ی مزخرف مجبور شد امروز بره سر کار بابا هم که همیشه باید بره دلش تنگ میشه واسه دوستاش مامان امروز از اون دنده پا شده از اول صبح هی به منو محمد گیر میده. به امیده تو بشینیم که . حالا گیر داده موهاشو کوتاه کنم میزنم خرابش میکنم اونوخ تا آخره سال هی میگه عجب بد بختیه هااا. با اینکه ...

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽

http://www.salty-girl.blogfa.com/9010.aspx

د خم ل نمکین. جمعه سی ام دی ۱۳۹۰. همه میگن ترم 4-3 سخته ولی من هر چی میرم جلو تر سختتر میشه :(. اولین امتحانم فیزیک بود بد نبود ولی روزه بدی بود عموی فاطی تصادف کرد زن عموش زنده نموند :( (. بعدیش هوش بود خیلی آسون گرفته بود ولی تو ترم ما را مسواک کرد :). نرم افزار سخت بود یه کم. همیشه سره جواب با دوستام دعوام میشد ولی این دفعه با استاد سر جواب بحث کردم یکی نیست بگه آخه خنگ این خودش سوال داده نمیدونه جوایه درستش چیه؟ معماری و تاریخ تو یه روز پشت سر هم بود به معنای واقعی پدرم در اومد. خیلی حرصش دادم حال داد.

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽

http://www.salty-girl.blogfa.com/9008.aspx

د خم ل نمکین. سه شنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۰. از اون شبه بی خود تقریبا ۳ ماه و اندی می گذره. دیگه هیچ چیز مثه قبل نیست خیلی راحت همه چی عوض میشه رفتار ، کار ، علاقه و . . . نمی خوام اتفاقای این ۳ ماه رو بنویسم چون خیلی زیاده بیشترشم نوشتن نداره هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه که نگران باشم نکنه یه وقت یادم بره. انقدم به هر کی رسیدم آدرس وبلاگو دادم که دیگه نمی تونم چیزایی که تو دلم هستو تمام و کمال بنویسم. ساعت 15:40 نويسنده من. ش کل ک هآے ع آطے. ق رتے خانوما(چند تا دختر قرتی). پسري از جنس شب(کیا).

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽ - همه چی آرومه

http://www.salty-girl.blogfa.com/post-67.aspx

د خم ل نمکین. شنبه هفدهم دی ۱۳۹۰. چقدر خوبه بعضی وقتا کسی به آدم کاری نداشته باشه رو اعصابه آدم نره تنهاییم بد چیزی نیسا. چند شب پیش خواب حمیده رو دیدم زنگ زدم بهش ولی حرف نداشتیم بزنیم وقتی با دوسته 14 سالت حرف نداری دیگه چه انتظاری از دوست 2 ساله میشه داشت هوم؟ هی می خوام خودمو گول بزنم دنباله یه کسی میگردم که بگم هنوز یه دوست دارم ولی فایده نداره. امشب عاطفه اس ام اس زد بهم خوشحال شدم که تو این قحطیه دوست یکی به فکره ناراحتیه من هست. فردا میرم کتاب خونه اگه باز مثه پنج شنبه دلیل الکی نیارم واسه خودم.

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽

http://www.salty-girl.blogfa.com/9005.aspx

د خم ل نمکین. یه شبه بی خود. جمعه هفتم مرداد ۱۳۹۰. امروز جمعه بود مثه اکثره جمعه ها قراره کوه گذاشتیم که طبق معمول کنسل شد. روز بس مزخرفی بود. الانم بیکارم هیشکی نیس باهاش بچتم. باید بیدار بمونم تا محمد که رفته بود به خاله تو اسباب کشی کمک کنه بر گرده. یه شماره ی نا شناس که به نظر میاد امیده هی داره میزنگه. همسایمون آهنگ ترکی گذاشته داره باهاش می خونه. مریمم و مامان بابام خوابیدن. اینم زندگیه من دلرم؟ امیرو امید امشب رو اعصابم بودنا هیچ کدومشون آنتن نداشتن. حالا باید چی کار کنم؟ ساعت 23:37 نويسنده من.

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽ - یه شبه بی خود

http://www.salty-girl.blogfa.com/post-63.aspx

د خم ل نمکین. یه شبه بی خود. جمعه هفتم مرداد ۱۳۹۰. امروز جمعه بود مثه اکثره جمعه ها قراره کوه گذاشتیم که طبق معمول کنسل شد. روز بس مزخرفی بود. الانم بیکارم هیشکی نیس باهاش بچتم. باید بیدار بمونم تا محمد که رفته بود به خاله تو اسباب کشی کمک کنه بر گرده. یه شماره ی نا شناس که به نظر میاد امیده هی داره میزنگه. همسایمون آهنگ ترکی گذاشته داره باهاش می خونه. مریمم و مامان بابام خوابیدن. اینم زندگیه من دلرم؟ امیرو امید امشب رو اعصابم بودنا هیچ کدومشون آنتن نداشتن. حالا باید چی کار کنم؟ ساعت 23:37 نويسنده من.

salty-girl.blogfa.com

✽✽✽دُخمَلِ نمکین✽✽✽

http://www.salty-girl.blogfa.com/9001.aspx

د خم ل نمکین. پنجشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰. این هفته همه کلاسا تشکیل شدن البته به جز مدار منطقی فکر کنم هنوز از داهاتشون نیومده. یکشنبه اونقدر که فکر میکردم سخت نگذشت خوبم بود اتفاقا چون بعد از ضهر وقت دکتر گرفته بودم صبح رفتیم کلاس ولی فکر کنم کلا کلاسای صبحش باحال تر باشه. سعید هم دیدم یه کم قدش بلند شده بود نمی دونم شایدم من کوتاه تر شدم. اومدم خونه یه کم خوابیدم تا مریم بیاد با هم بریم دکتر به مامان گفته بودم بیدارم کنه ولی هر چی صدام کرده بود بیدار نشده بودم عینه جن زده ها رفتم دکتر. سر خوش کلی ...