kiaweb.blogfa.com

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/post-5.aspx

در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بيا تو. در باز شد و. دختر کوچولوی نه ساله ای که خيلی پريشان بود به طرف دکتر دويد و گفت :. و در حالی که نفس نفس ميزد ادامه داد :. التماس ميکنم با من بياييد، مادرم خيلی مريض است. دکتر گفت : بايد مادرت را اينجا بياوری، من برای ويزيت به خانه کسی نميروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نميتوانم، اگر شما نياييد او ميميرد! و اشک از چشمانش سرازير شد. دل دکتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمايی کرد،. زن به سختی چشمانش را باز کرد و.

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/post-4.aspx

دو مرد در بیمارستانی رو به بهشت. در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک. یکی از بیماران اجازه داشت. که هر روز بعد از ظهر. تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ. به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با. صحبت می کردند. از همسر . خانواده و. هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش. کنار پنجره بود می نشست و. تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن. دنیای بیرون جانی تازه. این پنجره رو به یک پارک بود که. دریاچه ی زیبایی داشت. که آن مرد را.

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/post-2.aspx

هرگز از مرگ نهراسیده ام. اگر چه دستانش از ابتذال شكننده تر بود. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی ست. كه مزد گوركن از آزادی آدمی افزون باشد. جستن،یافتن و به اختیار برگزیدن. و از خویشتن خویش بازویی پی افكندن. اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد. حاشا،حاشا كه هرگز از مرگ هراسیده باشم. سید محمد خاتمی،در دیدار با اعضای شورای مرکزی. و دانشگاهیان حزب اعتماد ملی:. میخواهند یک نوع رفتار فاشیستی را به نام انقلاب و اسلام. در جامعه جا بیندازند. سید محمد خاتمی، رئیسجمهور سابق کشورمان با انتقاد شدید. شنبه بیست و...

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/8903.aspx

هرگز از مرگ نهراسیده ام. اگر چه دستانش از ابتذال شكننده تر بود. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی ست. كه مزد گوركن از آزادی آدمی افزون باشد. جستن،یافتن و به اختیار برگزیدن. و از خویشتن خویش بازویی پی افكندن. اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد. حاشا،حاشا كه هرگز از مرگ هراسیده باشم. سید محمد خاتمی،در دیدار با اعضای شورای مرکزی. و دانشگاهیان حزب اعتماد ملی:. میخواهند یک نوع رفتار فاشیستی را به نام انقلاب و اسلام. در جامعه جا بیندازند. سید محمد خاتمی، رئیسجمهور سابق کشورمان با انتقاد شدید. شنبه بیست و...

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/post-3.aspx

اظهارات جدید میر حسین موسوی. آقای موسوی در این دیدار به یکی از پروندهسازیهای صورت گرفته برای یکی از اعضای ستاد خود اشاره کرد و گفته است " یکی از اعضای ستاد را تحت فشار گذاشتهاند که اعتراف کن ۴ میلیارد تومانی را که از ستاد گرفتهای، چه کردهای. حال آنکه کل هزینههای ستادهای تبلیغاتی بنده کمتر از سه و نیم میلیارد تومان بوده است و اینها چون خود میلیاردها تومان خرج کردند، به خیال خود دنبال منابع مالی ما میگردند.". آقای موسوی درباره روزنامه "کلمه سبز" که چند هفته پیش از انتخابات به صاحب امتیازی او انتشار خود را ...

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/8909.aspx

دو مرد در بیمارستانی رو به بهشت. در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک. یکی از بیماران اجازه داشت. که هر روز بعد از ظهر. تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ. به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با. صحبت می کردند. از همسر . خانواده و. هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش. کنار پنجره بود می نشست و. تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن. دنیای بیرون جانی تازه. این پنجره رو به یک پارک بود که. دریاچه ی زیبایی داشت. که آن مرد را.

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/8904.aspx

اظهارات جدید میر حسین موسوی. مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن. منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه:. من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن. شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه:. زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن. معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده. به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه:. من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام. پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه:. معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم. مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده.

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/9009.aspx

در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بيا تو. در باز شد و. دختر کوچولوی نه ساله ای که خيلی پريشان بود به طرف دکتر دويد و گفت :. و در حالی که نفس نفس ميزد ادامه داد :. التماس ميکنم با من بياييد، مادرم خيلی مريض است. دکتر گفت : بايد مادرت را اينجا بياوری، من برای ويزيت به خانه کسی نميروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نميتوانم، اگر شما نياييد او ميميرد! و اشک از چشمانش سرازير شد. دل دکتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمايی کرد،. زن به سختی چشمانش را باز کرد و.

tabibedell3.blogfa.com

وداع

http://www.tabibedell3.blogfa.com/post-1.aspx

سبز بودیم و هستیم و میمانیم. نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟ نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم. ولی بسیار مشتاقم ،. که از خاک گلویم سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش. و او یکریز و پی در پی ،. دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،. و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد . بدین سان بشکند در من ،. سکوت مرگ بارم را. وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند،. ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است . آبی تر از آنیم بی رنگ بمانیم.