laserspectroscopy.ir

cheraqh.blogfa.com

چراغ - شعر

http://cheraqh.blogfa.com/tag/شعر

تا بگیری باز امشب ساغری از دست من. هر چه دارم یا ندارم می بری از دست من. می درخشد ناگهان ماهی درون چشمه ای. می تراود ناگهان شعر تری از دست من. از سر چشمه صدای نی نمی آید دگر. دلخوری امشب دوباری ای پری از دست من. دست من کوتاه و خرمای دو چشمت بر نخیل. برنمی آید یقینا دلبری از دست من. گیسوانت آتشین و دست من در آتشت. مانده برجا زآتشت خاکستری از دست من. دست روی دست بسیار است و شاهین پر غرور. خوب می دانم که روزی می پری از دست من. دوشنبه سوم شهریور 1393 1:46 حسین خادم. سی سال پیش بود. که دستگاه پرس دس. از ابتدا...

cheraqh.blogfa.com

چراغ -

http://cheraqh.blogfa.com/post/159

اتوبوسی سی و سه مسافر داشت. قطاری هزار و صد مسافر دارد. حالا که فکر می کنم. یکی از سی و سه نفر تو بودی. هیچ کدام از هزار و صد نفر تو نیستی. حالا بدنبال نسبتی هستم. که اتوبوس در آن قطار می شود. سی و سه هزار و صد. پنجشنبه یکم خرداد ۱۳۹۳ 16:50 حسین خادم. پر کن پیاله را. منیژه ای که منم.

cheraqh.blogfa.com

چراغ -

http://cheraqh.blogfa.com/post/160

یهو خبر دادند زن گرفته با اینکه سن و سالی نداشت. مهدی را می گویم. یادم نیست چند سال داشتم. بچه بودم هر چی بود شاید تازه مدرسه می رفتم. عروسی گرفتند و زدیم و رقصیدیم و مهدی رفت. یهو خبر دادند علی بدنیا آمده. پسر مهدی را می گویم. علی بدنیا آمد و قد کشید و دانشگاه رفت و تمام این ها یهویی بود. آنقدر یهویی، که حالا علی را خیلی ها نمی شناسند چون. مردی شده واس خودش. اونا رو ولش کن. مهدی دیگر یهویی ترین کار عمرش را کرد. عمویم را می گویم. بله.الفاتحه. دوشنبه نهم تیر ۱۳۹۳ 2:25 حسین خادم. پر کن پیاله را.

cheraqh.blogfa.com

چراغ -

http://cheraqh.blogfa.com/post/162

سی سال پیش بود. که دستگاه پرس دس. ت پدر را قطع کرد. وقتی آستینش در هوا تاب می خورد. خمپاره-شصت زحمت دست دیگر را کشید. وقتی آستین هایش در هوا تاب می خوردند. این روزها که دیگر پدر نمی خندد. هر روز صبح که زن همسایه پرده را کنار می زند. در بالکن خانه ی ما. پیراهن سفیدی را می بیند که روی بند تاب می خورد. از جایی بالای یقه اش. دود سیگار است که به هوا می رود. شنبه هجدهم مرداد 1393 19:3 حسین خادم. پر کن پیاله را. منیژه ای که منم.

cheraqh.blogfa.com

چراغ

http://cheraqh.blogfa.com/1393/11

دستم را می کشم به ته ریشم. و هر زبری که لامسه را تحریک کند. راهش را درست پیدا کند. صدایت از باغچه بیاید و. ببینم همین حوالی نشسته ای. تا حواسم سرجایش باشد. پنجشنبه دوم بهمن 1393 15:23 حسین خادم. پر کن پیاله را. منیژه ای که منم.

cheraqh.blogfa.com

چراغ -

http://cheraqh.blogfa.com/post/165

دستم را می کشم به ته ریشم. و هر زبری که لامسه را تحریک کند. راهش را درست پیدا کند. صدایت از باغچه بیاید و. ببینم همین حوالی نشسته ای. تا حواسم سرجایش باشد. پنجشنبه دوم بهمن 1393 15:23 حسین خادم. پر کن پیاله را. منیژه ای که منم.

cheraqh.blogfa.com

چراغ -

http://cheraqh.blogfa.com/post/156

ز من مپرس که در دست او دلت چونست،. ازو بپرس که انگشتهاش در خونست! و گر حدیث کنم، تندرست را چه خبر. که اندرون جراحت رسیدگان چونست. به حسن طلعت لیلی نگاه مینکند. فتاده در پی بیچارهای که مجنونست. خیال روی کسی در سرست هر کس را. مرا خیال کسی کز خیال بیرونست. خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی. که بامداد به روی تو فال میمونست. چنین شمایل موزون و قد خوش که تو راست. به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزونست. اگر کسی به ملامت ز عشق برگردد. مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست. کنار سعدی از آن روز کز تو دور افتاد. پر کن پیاله را.

cheraqh.blogfa.com

چراغ

http://cheraqh.blogfa.com/1393/06

تا بگیری باز امشب ساغری از دست من. هر چه دارم یا ندارم می بری از دست من. می درخشد ناگهان ماهی درون چشمه ای. می تراود ناگهان شعر تری از دست من. از سر چشمه صدای نی نمی آید دگر. دلخوری امشب دوباری ای پری از دست من. دست من کوتاه و خرمای دو چشمت بر نخیل. برنمی آید یقینا دلبری از دست من. گیسوانت آتشین و دست من در آتشت. مانده برجا زآتشت خاکستری از دست من. دست روی دست بسیار است و شاهین پر غرور. خوب می دانم که روزی می پری از دست من. دوشنبه سوم شهریور 1393 1:46 حسین خادم. پر کن پیاله را. منیژه ای که منم.

cheraqh.blogfa.com

چراغ -

http://cheraqh.blogfa.com/post/155

حس روزهای پس از خانه تکانی را دارد. وقتی بر مبل نشسته ای و. که چمدان را از بالای کمد پایین می آورد. که لباس هایت را تا می زند. که عکس هایت را دستچین می کند. الکل پیش از تزریق. دردآورتر از سرنگ است. چهارشنبه سی ام بهمن 1392 15:19 حسین خادم. پر کن پیاله را. منیژه ای که منم.