he3-666.blogfa.com
حــــــــس 6.6.6
http://www.he3-666.blogfa.com/8912.aspx
با من تماس بگیر. نیلوفر - سوم شخص مجهول. نیلوفر* - احساس کبود. الهه - الهه عشق. پارمیدا- همیشه آسمان ابری نیست. سارا- دختری با آب نبات سیاه. صندلی لهستانی - فروغ. Meriya - برای ثانیه ای با من باش. نیلوفر- غباری از غم. نیلوفر- بوی بارون،بوی خاک. نیلوفر- حس غریب نیلوفر تنها. عید آمد و عید آمد. آن وقت سعید آمد. عید بر همه دوستان عزیزم مبارک. برقرار و شاد باشید. تاريخ شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۸۹ساعت 20:30 به قلم: بابک. تهی آدمی را پر می کند از فریاد. دیدن ازدحام این لیوان های خالی مسخره است! به کفش هابم بسپار.
hnote.mihanblog.com
نـــــوشتـه های مــــــــن - شما یک ایرانی هستید اگر … (طنز)
http://hnote.mihanblog.com/post/34
شما یک ایرانی هستید اگر (طنز). این مطلب ترجمه شده از زبان آلمانی هست. و بیشتر در خصوص ایرانیهای خارج از کشور تنظیم شده! پس لطفا به دل نگیرید. ۱ هرروز صبحانه چای با نون و پنیر میخوری. ۲ در روز حداقل ۵ بار از واژههای عزیزم / قربونت برم / اختیار دارین / شرمنده استفاده میکنی. ۳ هر دومین جمله رو با ببین شروع میکنی. ۴ اگر ساعت ۵ قرار داشته باشی ساعت ۶ از خونه بیرون میری. ۵ بابا مامانت میخوان که دکتر مهندس شی. ۶ مامانت حداقل دو بار در روز بهت میگه بچم قربونت بشم. ۹ کمد لباسات پر از لباسای مشکیه. ۲۸ آیدیهات ایرا...
saeeddinakani.blogfa.com
سرزمين باراني -
http://www.saeeddinakani.blogfa.com/post-51.aspx
همه چيز در پايان خوب است. اگر خوب نباشد. بدانيد که هنوز به نقطه پايان نرسيده است. هيچ وقت با يه آدم احمق دهن به دهن نشو. چون كساني كه از بيرون نظارهگر اين دعوا هستند،. احمقتر از اوني هستند كه بتونن. تشخيص بدن حق با توئه يا اون. نمي نويسم. چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم. را نمي خواني حرف نمي زنم. چون مي دانم. هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم. چون تو اصلا نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم. زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم. چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام. مینویسم تا گریه نکنم.
saeeddinakani.blogfa.com
سرزمين باراني -
http://www.saeeddinakani.blogfa.com/post-52.aspx
نه که پایان حرفهام باشه پایان این رابطه. همیشه دوست داشتم بتونم کاری کنم که وجدانم اسوده باشه. اما نمیدونم امروز به دروغ بهش گفتم که با کسی رابطه دارم. بازم برای اولین بار بود که نفهمیدم چرا اینقد اسرار داشتم به شروع. به شروعی با اون که پایانش پایان زندگیم باشه اما نفهمید. اما خوشحالم که میتونم براش کاری کنم که خوشحال باشه اما این. خوشحالی شروع یه قصه تلخ دوباره برای من هست شاید اینجوری بتونم جبران کنم. دلم گرفته بود با گریه حرف زدم گریه کرد اما دلش پیش اون بود. دوستت دارم پایان زندگیم. واسه کسی که نمیاد.
saeeddinakani.blogfa.com
سرزمين باراني -
http://www.saeeddinakani.blogfa.com/post-58.aspx
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود،. تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي خريداري کند. او يک بسته بيسکوئيت نيز خريد و بر روي يک صندلي نشست. و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه ميخواند. وقتي که او نخستين بيسکوئيت را به دهان گذاشت،. متوجه شد که مرد هم يک بيسکوئيت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت. پيش خود فکر کرد :. بهتر است ناراحت نشوم. شايد اشتباه کرده باشد. اين ديگه خيلي پرروئي ميخواست! این منم مزاحمی که.
saeeddinakani.blogfa.com
سرزمين باراني -
http://www.saeeddinakani.blogfa.com/post-42.aspx
اندکی صبر دل به دریا زن که در. ساحل کسی به انتظار نشسته. برای انکس که میداند کیست. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 0:24 توسط saeedshirazi. مینویسم تا گریه نکنم. واسه کسی که نمیاد. برای ثانیه ای بامن باش.
saeeddinakani.blogfa.com
سرزمين باراني -
http://www.saeeddinakani.blogfa.com/post-54.aspx
در کرانهی بینهایت آسمان، دو چیز مدهوشام میکند : آبیآسمانی که میبینم، و میدانم که. نیست، و خدایی که نمیبینم، و میدانم که هست." دکتر شریعتی. نامم را پدرم انتخاب کرد ، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! كوچيك كه بوديم تنها كفشامون رو اشتباه مي پوشيديم ، اما حالا كه بزرگ شديم تنها كار. چرابهش نگفتی که بهم زنگ بزنه میزاشتی راحت بشم و خودم و خالی کنم و وجدانم راحت باشه. من اگه همه روزای زندگیم غصه باشه ام خوشحالی تو اسودم میکنه. همون سعید قبله اما چشماتو رو من بستی وقتی باهات حرف میزدم خیلی دلم گرفته.
hnote.mihanblog.com
نـــــوشتـه های مــــــــن - خارجه !!!
http://hnote.mihanblog.com/post/37
پدرم همیشه میگوید "این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند". البته من هم میخواهم درسم رابخوانم پیشرفت کنم سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم. تازه دایی دختر عمه پسر همسایهمان در آمریکا زندگی میکند. برای همین هم پسر همسایهمان آمریکا را مثل کف دستش میشناسد. او میگوید "در خارج آدمهای قوی کشور را اداره میکنند". نوع مطلب : چرند و پرند. نمایش نظرات 1 تا 30. خط های ذهن مرا. تو گوشی دل...
hnote.mihanblog.com
نـــــوشتـه های مــــــــن - بیمارستان و عشق
http://hnote.mihanblog.com/post/31
یه داستان عاشقانه هم واستون دارم كه حتما بخونید . اگه نخونید مطمئن باشید از دستش دادید. از لحظهای که در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بیپایانی را ادامه میدادند. زن میخواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده میشد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمیکرد: گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟ نوع مطلب : داستان. خط های ذهن مرا. آخر چرا جواب ندادی.
hnote.mihanblog.com
نـــــوشتـه های مــــــــن - داستان اهداء خون به برادر
http://hnote.mihanblog.com/post/39
داستان اهداء خون به برادر. سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم. با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد. ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن. خون از برادر پنج ساله خود بود. که او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بود. و هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت. پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید:. آیا برای بهبودی خواهرت. مایل به اهدای خون هستی؟ برادر خردسال اندکی تردید کرد و. سپس نفس عمیقی کشید و گفت:. سلام د...