alirezag1999.blogfa.com
alireza1999 - ابا عبدالله
http://www.alirezag1999.blogfa.com/post/12
شاعرانه های علیرضا گرزین. تاريخ : پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۱ 10:38 نویسنده : علیرضا. معاویه بلی گفت کنار مجتبی .ولیکن این بلی بود بر ضد مجتبی. معاویه بگفتا من امیر مومنانم .معاویه بگفتا من خلیفه بر جهانم. معاویه یزید را جانشین کرد .جفاییی بد بر مسلمین کرد. معاویه یزید را جانشین کرد .جفاییی بد بر مسلمین کرد. پایان امیدوارم لذت برده باشید. Weblog Themes By Pichak. این وبلاگ قطره ای از دریای شعر است تا اندکی از تشنگی و عطش ناشی از عشق شما به شعر را بکاهد. جناب آقای عرب عامری. نا گفته های شعر.
alirezag1999.blogfa.com
alireza1999 - شعر مادر (آه پای پسرم خورد به سنگ)
http://www.alirezag1999.blogfa.com/post/28
شاعرانه های علیرضا گرزین. شعر مادر (آه پای پسرم خورد به سنگ). تاريخ : شنبه چهاردهم دی ۱۳۹۲ 18:51 نویسنده : علیرضا. داد معشوقه به عاشق پیغام. که کند مادر تو با من جنگ. هرکجا بیندم از دور کند. چهره پرچین و جبین پر آژنگ. با نگاه غضب آلود زند. بر دل نازک من تیری خدنگ. مادر سنگدلت تا زنده است. شهد در کام من و تست شرنگ. نشوم یکدل و یکرنگ ترا. تا نسازی دل او از خون رنگ. گر تو خواهی به وصالم برسی. باید این ساعت بی خوف و درنگ. روی و سینه تنگش بدری. دل برون آری از آن سینه تنگ. گرم و خونین به منش باز آری. Style="di...
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - قهرمانان
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/29
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. در همین هنگام ارمین اتنا و لیزا بیرون امدند. اتنا:من به مرکز کنترل می روم و یک بمب کار می گذارم. لیزا:ما از کجا بفهمیم که تو کی بمب وصل کردی تا بیایم بیرون؟ اتنا:با بیسیم خبرتان می کنم. ارمین:عرفان و سورنا چی؟ اتنا:تا ان موقع حتما همدیگر را می بینید. ارمین:باشه.فقط مواظب باش. و این داستان ادام...
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - مطالب تیر 1392
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/archive/1392/4
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. ارمین:حالا چه جوری عرفان و سورنا را پیدا کنیم. لیزا:تنها کسی که می داند پدرم است. ارمین:حالا پدرت را از کجا پیدا کنیم. اتنا:به جای این حرف ها یه قایق پیدا کنید. ارمین:خوب داریم همین کار را می کنیم. عرفان:کمکم می کنی دوستانم را پیدا کنم. جین:هر کاری از دستم بر بیاد برایتان می کنم.
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - خبر جدید
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/24
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. من و دوستانم یک وبلاگ درست کردیم ببینید. نوشته شده توسط : عرفان اکرمی. چهارشنبه 20 دی 1391-07:19 ب.ظ. چهارشنبه 27 دی 1391 05:41 ب.ظ. اون وبلاگتو دیدم داداش. اما همش که محمد حسین جان و رضا امامی مطلب گذاشته بودند پس تو چی؟ مطالب علمی جالبی بود. دم شوما مدرسان نوجوان گرم. چون به هر حال مرگ حقه.
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - مطالب شهریور 1391
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/archive/1391/6
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. هلی کوپتر به زمین خورد و منفجر شد اما قهرمانان داستان تونستند به موقع با چتر نجات از هلی کوپتر خارج شوند و نجات پیدا کنند .اما در یک جزیره ی ناشناس گیر افتاده بودند. آرمین: اول باید جزیره رو شناسایی کنیم تاببینیم کس دیگه ای هم توش هست یا نه. سورنا:باشه دیگه فهمیدیم ,خودمون می دونیم چه کار کنیم.
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - مطالب اسفند 1391
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/archive/1391/12
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. فرمانده:اسم من جین است. در همین هنگام سورنا:. من کجام این جا کجاست،یعنی من مردم و الان در بهشتم. مرد غریبه:چرا این قدر حرف می زنی. مرد غریبه:تو کی هستی. سورنا:من با کسی شوخی ندارم. مرد غریبه:چه اسم مسخره ای. سورنا:اسم خودت مسخره است. مرد غریبه:مگه اسم منو می دونی. سورنا:می شه بگی اسمت چیه.
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - قهرمانان
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/22
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. عرفان:هیچ فرقی نداره،مهم این است که از دستش خلاص شدیم. اتنا:پس به راهمان ادامه می دهیم. در همین هنگام ارمین و پیتر رسیدند. ارمین:اول می گردیم دنبال دوستانم شاید انها این جارو پیدا کرده باشند. در همین هنگام عرفان،اتنا،سورنا رسیدند. سورنا:بالاخره رسیدیم اخ جان. ناگهان ارمین رو دیدند.
erfaneakrami.mihanblog.com
داستانهای هیجان انگیز عرفان - مطالب مرداد 1390
http://erfaneakrami.mihanblog.com/post/archive/1390/5
داستانهای هیجان انگیز عرفان. موفق می شیم اگه بخوایم. در این وبلاگ داستانهایی را که خودم نوشته ام قرار میدهم. امیدورام مورد توجه قرار بگیرد. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. سورنا گفت ای ول ای ول ای ول بابا داش عرفان ای. اتنا گفت بس کنید. سورنا گفت چرا بذار ادامه. اتنا گفت به جای این کار مرا ازاد. ارمین ازاد ش کرد. عرفان گفت چند ساعت تا مخفیگاه دوم راه. اتنا گفت پنچ ساعت با ماشین. ارمین گفت با هواپیمای تو چطور. ارمین گفت پس بریم از پسش بر می یایم. سورنا گفت من مردم.