mpaghdam.blogfa.com
:: میثم پوراَقدم :: Meysam Pooraghdam - نوار ... !
http://mpaghdam.blogfa.com/post-225.aspx
میثم پورا قدم : Meysam Pooraghdam. میثم پورا قدم : Meysam Pooraghdam. نویسنده : میثم پوراقدم تاریخ : 23:53 - شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲. شاید خیلی از ما چیزهایی داشته باشیم که برامون یه دنیا خاطره باشن . یه نوشته ، یه بیت شعر ، یه عکس ، یه فیلم. و در نهایت مثلا. یادم میاد یه روز بابام بی مقدمه با یه کارتن تو دستش از اداره اومد خونه . اون موقع فکر کنم اول یا دوم راهنمایی بودم . دیدم توش یه ضبط صوته با چند تا نوار! می خریدم . آهنگ نوار رضا یزدانی بهانه ای شد برای نوشتن این خاطرات . Raquo; سال 1395 مبارک.
ngareha.blogfa.com
همه دخترانگی های من - من یک بیخیال و بی حوصله ی واقعی بودم!
http://www.ngareha.blogfa.com/post-5.aspx
همه دخترانگی های من. به خیالات ممنوعه من خوش آمدید. پنجشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰. من یک بیخیال و بی حوصله ی واقعی بودم! من ناراحت نمیشوم غمگین نمیشوم افسوس نمیخورمو اندوهناک خواهم گفت. تنهایی که غصه خوردن ندارد دارد؟ و خودم را با لبخندی گول خواهم زد. میشود به همین سادگی از کنارش گذشت. وکسی صدای خاموشم را نشنود که من در جوابش از احوالاتم سخن بگویم و بی وفایی آدمها! مثل اینکه من غایب شدمو گم و گور. وصدایی که دیگر نیست تاپ تاپ کند و ضربانی که تند بزند و نامزون! و دوباره روز از نو روزی از نو. اما من حسرت...
ghoori.blogsky.com
قوری
http://www.ghoori.blogsky.com/page/2
قوری ها خیلی خوب اند:چاق و داغ و رنگی.درست برخلاف من. دلم تنگ شد زان درنگ دراز. من اینجا به انتظار اتوبوس نشسته ام. یا احتمالا گیر افتاده ام. تقریبا هم مدت هاست. گاهی سرکی به سمت و سویی می کشم. بدی اش این است که نمی دانم کدام سمت و سو. گاهی هم چشمک چراغی را می بینم. چراغ هایی که بالاترند شوق به دلم می آورند که امیدوارانه نیم خیز شوم. اما اغلب کامیون اند و چیزهایی از این دست. چه لحظه بدی است نزدیک شدنشان و شناخت ماهیتشان. من اینجا به انتظار اتوبوس نشسته ام. خوب که فکرش را می کنم می بینم. ادامه تحصیل می کنم.
ghoori.blogsky.com
قوری
http://www.ghoori.blogsky.com/1391/03/01/post-11
قوری ها خیلی خوب اند:چاق و داغ و رنگی.درست برخلاف من. نکند خون دندانم رنگین تر بوده؟ چه جان سالمی به در می برد وقتی می کشمش. نمی کشمش که درد را حس نکند. می کشمش که حس نکند،. حس کردن دردناک است. مرگ چاره بدی هم نیست. اعصاب کشی هم داشتیم،. دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 ] [ 11:32 ق.ظ ] [ بلندترین. لحظه ای از خودم. من و مشتری هام. نانوشته های یک انسان. یک ماما با چکمه های سفید. خاطرات یک پزشک قانونی. کودک برون یک پیانیست. دلم تنگ شد زان درنگ دراز. عموم حمل و نقل. در جست و جوی کل چیزهای گمشده. مقادیری کم و بیش.
ghoori.blogsky.com
قوری
http://www.ghoori.blogsky.com/1391/03/12/post-12
قوری ها خیلی خوب اند:چاق و داغ و رنگی.درست برخلاف من. خودم را نقطه سفید بسیار ریزی می بینم. که حاصل املاح محلول در آب است. و ما موجی هستیم که سری به سنگی می کوبد و می رود. دریا را نمی شناسم. و از موج ها دیگر خسته ام. و هیچ نمی دانم دل آشوبه یک نقطه سفید بسیار ریز به کجای این بیکران ثبت می شود. جمعه 12 خردادماه سال 1391 ] [ 12:55 ق.ظ ] [ بلندترین. لحظه ای از خودم. من و مشتری هام. نانوشته های یک انسان. یک ماما با چکمه های سفید. خاطرات یک پزشک قانونی. کودک برون یک پیانیست. دلم تنگ شد زان درنگ دراز.
bolandtarin.blogsky.com
گزارش یک بازی - بلندترین
http://www.bolandtarin.blogsky.com/1390/07/03/post-42
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 ساعت 07:56 ب.ظ. حاصل معاشقه دیرهنگامم با او چندین زخم و جراحت بر بدنم بود. و پیش از آن هم مقدار زیادی ترس و تردید. با این حال ناگهان و بی مقدمه خواستمش. تمایل بی اختیاری بود که تمام وجودم را گرفت. شاید به این دلیل این شهوت به سرانجام رسید. که قرار نبود بعدش اتفاق خاصی بیافتد. حداقل من دیگر توقعی نداشتم. در تمام این سالهای متارکه شنیده بودم که خیلی تغییر کرده. اما روبروی من دوباره مثل آن روزها ساده و معمولی شد. این بار دیگر قبول کرده بود که من بیشتر از معمولی نیستم. لحظه ای از خودم.
bolandtarin.blogsky.com
ظهور و سقوط یک قصه عاشقانه - بلندترین
http://www.bolandtarin.blogsky.com/1390/06/30/post-40
ظهور و سقوط یک قصه عاشقانه. چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 ساعت 07:55 ب.ظ. در معرض تابش شدید آفتابیم. من نشستم و قصه عاشقانه مان را می نویسم. تو که عینک آفتابی داری. چرا فکر نکنم به من نگاه نمی کنی؟ من که عینک آفتابی دارم. از کجا بدانی به تو نگاه می کنم؟ در معرض تابش شدید آفتابیم. قبل از اینکه بدانم چشمانت از زیر عینک به سمت آن یک نفر دیگر بود. قبل از اینکه بلند شوی و بروی به طرفش. قبل از اینکه بشنوم دعوتش می کنی کنارت بنشیند. قبل از اینکه اصلا مرا نبینی. من قصه عاشقانه مان را تمام کرده بودم.
bolandtarin.blogsky.com
بلندترین
http://www.bolandtarin.blogsky.com/page/2
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 ساعت 08:03 ب.ظ. دارم از جلوی یک مغازه رد می شم. یه پیراهن چشممو می گیره. یه مدت مثل خنگ ها بهش نگاه می کنم. بعد تصمیم می گیرم برم توی مغازه و قیمتشو بپرسم. با اراده گام برمی دارم به سمتش. ومحکم می خورم به شیشه ای که شاید از اول همون جا بوده شاید هم ناگهان اومده.خیلی مطمئن نیستم. خلاصه منم و یه قیافه ای که خیلی ها وقتی ضایع می شند دارند. خیلی ها هم کلا همیشه دارند. همه هم منو دیدند،حتی اون یارویی که ته مغازه در آن دوردست ها پشت میز نشسته. و معلوم نیست این وسط چه کاره است. شاید به...
bolandtarin.blogsky.com
یلدا بودن یا نبودن - بلندترین
http://www.bolandtarin.blogsky.com/1390/09/30/post-55
یلدا بودن یا نبودن. چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 ساعت 07:58 ب.ظ. کارد می زنم به هندونه خونش در نمیاد. زهره انار رو می ترکونم سفید شده از بی حالی. چنگ می زنم به جون آجیل با خاک یکی شده. شیرازه حافظ رو پر پر می کنم شاهد میاره که هیچ غزل تازه ای نداره. پس چه جشنی در کار است؟ چه دیر به یادم اوردم. این جشن تمام شدنم خواهد بود. دوستان دوست داشتم حتما امشب یه چیزی بگم. منتهاش کلیه راهها به ذهنم مسدود می باشد. و به هیچ وجه خوبیت ندارد کسی بگوید من لالم. نوشته شده توسط بلندترین. جملات قصار یک بی سواد.
ngareha.blogfa.com
همه دخترانگی های من - روایت یک آبله ی مرغان!
http://www.ngareha.blogfa.com/post-4.aspx
همه دخترانگی های من. به خیالات ممنوعه من خوش آمدید. یکشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۰. روایت یک آبله ی مرغان! لطفا مرا باد بزنید حتی برای چند لحظه. دارم میسوزم ازین تب داغ 40درجه کوفتی. که دارد ذره ذره آبم میکند. سرم دارد میترکد از درد. دردی که مثل سوراخ کردن یک دلر هر لحظه عمیق تر میشود. آن هم در شبهای نیمه قشنگی که پیاده روی هاو ایستادن های طولانی داشته ام. و حالا این خارش. این سوزش. قوز بالا قوز است. حالا سرم که بماند پاهایم. پاهایم امانم را بریده. چشمهایم سوسو نمیزنند اما. بیخیال دلم پشه جسوری را میخواهد.