nakh0sozan.blogfa.com

eshgeman1.blogfa.com

اولین عشق من

http://www.eshgeman1.blogfa.com/9306.aspx

دوران نامزدي ثنا و شهرام. سلااااااااااام بچه ها خوبین؟ نمی دونم باید از چی بنویسم ، حس می کنم دیگه حرفام تکراری شده این روزا سردرگممم. نمی دونم چی خوبه چی بد ، یک روز خوبم یه روزم بی حوصله و کسل، دیگه از دوران نامزدی خسته شدم ،ولی برا عروسی هم مثل قبل ذوق و شوق ندارم انگار یه جور برام رفع تکلیفه ، انگار فکر می کنم دیگه از من گذشته اصلا نمی دونم چه مرگمه. دیگه این حرف برام از فحش هم بدتره. دلم یه تنوع می خواد می خوام زندگی مون یکم تغییر بدم. می خوام ذهنم از خانواده همسری و حرفاشون خالی کنم. دوستای گلم لطف...

eshgeman1.blogfa.com

اولین عشق من - سلاااااااااام

http://www.eshgeman1.blogfa.com/post-231.aspx

دوران نامزدي ثنا و شهرام. خدا رو شکرررررررر انگار داره مشکل بلاگفا حل میشه. بعضی مواقع استرس می گیرم که نکنه نتونم به همه کارا برسم ،فعلا آرایشگاه هم رزرو نکردم ، کارت ها رم چاپ و پخش نکردیم وای چقدر کار داریم که باید انجام بدیم. بیشتر وقت مون کلاس های رقص می گیره ، با شهرام دوتایی می ریم کلاس رقص. فعلا بازم برمی گردم .دوستتتون دارم. تاريخ : یکشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۰۷ 9:12 نویسنده : ثنا. Weblog Themes By VatanSkin. ما همانيم كه بدان مي انديشيم. منو و عشقم تقریبا بعد 2 سال آشنائی بهم رسیدیم. اس ام اس انبوه.

yeharfayihamishehast.persianblog.ir

من آمده ام وای وای من آآآآآآآمده ام... - یه حرفایی همیشه هست

http://yeharfayihamishehast.persianblog.ir/post/20

یه حرفایی همیشه هست. از اون حرفا که میترسیم، از اون حرفا که باید زد. از اون درد دلای خوب، از اون حرفای خیلی بد. من آمده ام وای وای من آآآآآآآمده ام. سلام دوس جونا. خوبین؟ من شرمنده تونم. شارژ ADSLام تموم شده بود. تلفنمونم که قطع بود. یکم طول کشید تا پول قبضش جور شه! حالا اومدم با کلییییییی خبر و اتفاقای جدید که سرفرصت مینویسم واستون. نوشته شده در ۱۳٩٢/٧/۱۸ساعت ٤:۱۸ ‎ب.ظ توسط ژولیت چي تو فکرته؟ Design By : Mihantheme. روزانه های یک ذهن شاد. شکلاتی های من و عشقم. ツجاودان ه ه ای ن خ و س وزن ツ.

jikjikooo.blogfa.com

myBlog

http://www.jikjikooo.blogfa.com/9405.aspx

من تنها برای ملاقاتی کوتاه به جهان آمده ام. جیکو هنوز همون جیکوییه که بود! دیروز استادم بهم گفت که فردا توی اسکایپ در مورد یه برنامه ای که باید بنویسم باهام حرف می زنه. (خودش دانشگاه نبود.). امروز داشتم برنامه ای که قبلا نوشته بودمو نشونش می دادم گفتش که وقتی یه for رو چند بار می خوای استفاده کنی, هی اونو تکرار نکن. یه بار کپی کن توی یه متغیر بعدش ازون استفاده کن. گفتم من نمی فمم آخه چجوری for رو بریزم توی متغیر؟ گفت ینی چی چجوری؟ همونجور که بقیه رو ریختی دیگه! ده بااار گفت خب یه متغیره اینو می ریزی توش!

yeharfayihamishehast.persianblog.ir

یه حرفایی همیشه هست

http://yeharfayihamishehast.persianblog.ir/1391/6

یه حرفایی همیشه هست. از اون حرفا که میترسیم، از اون حرفا که باید زد. از اون درد دلای خوب، از اون حرفای خیلی بد. امروز من در 24 شهریور 24 ساله شدم! تازه امروز 24 / 6 هست و هم 24 ساله شدم، هم 6مین ماهگرد ازدواجمه. روز خیلی خوبیه واسم. رومئو ترکونده. مفصله. میام مینویسم. نوشته شده در ۱۳٩۱/٦/٢٤ساعت ٧:٥٧ ‎ب.ظ توسط ژولیت چي تو فکرته؟ نوشته شده در ۱۳٩۱/٦/٢۱ساعت ۳:٠٠ ‎ب.ظ توسط ژولیت چي تو فکرته؟ Design By : Mihantheme. روزانه های یک ذهن شاد. شکلاتی های من و عشقم. ツجاودان ه ه ای ن خ و س وزن ツ. خاطرات بد و خوب من.

jikjikooo.blogfa.com

myBlog

http://www.jikjikooo.blogfa.com/9310.aspx

من تنها برای ملاقاتی کوتاه به جهان آمده ام. چقدر برنامه داشتم و نتونستم که انجام بدم! می خواستم ماجرای سفرمو بنویسم اما اصلا وقت نشد. و اینقدر که این روزها پر مشغله بودم دیگه جزئیاتش یادم نمیاد که بخوام بگم. توی دانشگاه جدید ثبت نام کردم. استاد راهنمام رو دیدم. به نظرم خیلی مهربون اومد. می گفت اگه خوب کار کنی و مقاله های خوب داشته باشی می تونی کارهای خوبی پیدا کنی. تو که نمی خوای حقوقت همشه اینی که من بهت می دم باشه. پس باید از این فرصت استفاده کنی برای پیشرفت. آخرش گفت الان چجوری می ری؟ یه کم چون تند تن...

halekhubeeshgh.persianblog.ir

همه زندگی ام شدی...

http://halekhubeeshgh.persianblog.ir/1394/2/5

همه زندگی ام شدی. من تو آزمایشگاه همین الان یهوویی! داریم به روزی که آرزوش رو داشتیم نزدیک می شیم. اتفاقات خوب این یکی دو ماه. ببین منو ب چه کارا وا میداره این حس. تو بی نظیری مرد من. دلم برات ی کوچکولو شده. اتفاقات خوب این یکی دو ماه. امروز بعد از مدت ها اومدم اینجا تا از اتفقاات خووب این چند وقتی که نبودیم بگم. اولین خبر و بهترین خبر اینکه سربازی عشقم تموم شده. دقیقا روز 29 اسفند مرخص شد.و دیگه تموم شد و راحت شد. من شاهد سختی کشیدن هاش که بیشتر سختی های روحی می شد بودم. امسال هم مثل سال پیش قرار بود که...

yeharfayihamishehast.persianblog.ir

یه حرفایی همیشه هست >> این واسه دل خودمه!

http://yeharfayihamishehast.persianblog.ir/post/19

یه حرفایی همیشه هست. از اون حرفا که میترسیم، از اون حرفا که باید زد. از اون درد دلای خوب، از اون حرفای خیلی بد. Design By : Mihantheme. من ژولیت هستم متولد 24 شهریور 67 شوهرم رومئو متولد 9 آبان 65 3 فروردین 90 نامزد شدیم 12 فروردین عقد 90 کردیم دو تا عروسی گرفتیم 24 و 28 اسفند 90 اینجا از خاطراتم و روزانه هام می نویسم. روزانه های یک ذهن شاد. شکلاتی های من و عشقم. ツجاودان ه ه ای ن خ و س وزن ツ. خاطرات بد و خوب من. ღღ نفس و آقايي با یه دونه تربچه ღღ. آنگاه که آسمان و دریا یکی شدند. روزانه های زندگی من.

yeharfayihamishehast.blogfa.com

یه حرفایی همیشه هست... - 181- بازی به دعوت نازی جونم

http://www.yeharfayihamishehast.blogfa.com/post/180/181-بازی-به-دعوت-نازی-جونم

یه حرفایی همیشه هست. از اون حرفا که میترسیم، از اون حرفا که باید زد. از اون درد دلای خوب، از اون حرفای خیلی بد. 181- بازی به دعوت نازی جونم. خب این یه بازی وبلاگیه که نازی جونم منو دعوت کرده. باید 10 تا از چیزایی که دوس ندارمو بنویسم با 10 تا از چیزایی که دوس دارمو:. اول چیزایی که دوس ندارم:. 1- بعضی از این اخلاقای گند رومئو که رو اعصابمه! مهمتر از همه رول بازی کردنش در مورد غیرتی شدن و اینا! 2- اینکه یه روز تعطیلی باشه یا یه ماه! ما فقط باید بریم شمال! من دلم تنوع میخواد به خدا! یعنی الآن تابلوام پیششون...

yeharfayihamishehast.blogfa.com

یه حرفایی همیشه هست... - 176- افطار و نذری و حال هوای ماه رمضون....

http://www.yeharfayihamishehast.blogfa.com/post/175/176-افطار-و-نذری-و-حال-هوای-ماه-رمضون-

یه حرفایی همیشه هست. از اون حرفا که میترسیم، از اون حرفا که باید زد. از اون درد دلای خوب، از اون حرفای خیلی بد. 176- افطار و نذری و حال هوای ماه رمضون. سلام دوستای گلم. خوبین؟ من که این چند روزه خیلی گرفتار بودم! پنج شنبه آبجیم اومده بود خونه مامانم. مامانمم تصمیم داشت بره ختم قرآن. اونم اومد خونه ما و مامانم رفت و کلاسش که تموم شد بعد نماز اومد خونه ما پیش ما دوتا. رومئو چندبار بهم گفته بود یه شب خانواده تو واسه افطار دعوت کن. منم دیدم بهترین فرصته! زنگ زدم به بابام که تهران بود گفتم تا افطار میرسی؟