samiraakbarpour.persianblog.ir
خداحافظی...(ترانه سرا:مرجان زنگنه) - سدنا(سجده کننده به کعبه)
http://samiraakbarpour.persianblog.ir/post/61
سدنا(سجده کننده به کعبه). خداحافظی.(ترانه سرا:مرجان زنگنه). ساعت ۱:۱٠ ق.ظ روز چهارشنبه ۱۳٩٢/۸/۱ کلمات کلیدی:. به همین سادگی رفتی. سهم تو شد روز تازه. سهم من اشک که بریزم. به همین سادگی کم شد. عمر گل بوته تو دستم. گله از تو نیست میدونم. خودم اینو از تو خواستم. به جون ستاره هامون. تو عزیزتر از چشامی. هر جا هستی خوب و خوش باش. تا ابد بغض صدامی. تو رو محض لحظه هامون. نشه باورت یه وقتی. که دوستت ندارم اینو. به خدا گفتم به سختی. من اگه دوستت نداشتم. پای غم هات نمی موندم. واست این همه ترانه. از ته دل نمی خوندم.
samiraakbarpour.persianblog.ir
از یاد نرفته - سدنا(سجده کننده به کعبه)
http://samiraakbarpour.persianblog.ir/post/57
سدنا(سجده کننده به کعبه). ساعت ٢:۳٠ ب.ظ روز سهشنبه ۱۳٩۳/٧/۱ کلمات کلیدی:. چهره ات یادم نیست! عشق از یادم رفت! تو چه شکلی بودی؟ ک م کی یادم هست که لبت خنده نداشت. خالی از عشق و پر از ،شیطنت مردانه! کم ک م ک عاشق شد. آن دو چشم و دل سنگی که شدش دیوانه. چهره ات یادم نیست! تو چه شکلی بودی؟ مهربان مثل پدر بود دو چشم تو ولی. مثل مادر دلت از برگ گل و نازک بود. تو دو دستت قدر یک سقف ،بزرگ بود و بلند. خانه ام زیر دو دست تو بنا شد روزی. که لبت دست مرا مهمان کرد. شانه ات وسعت یک دریا را. محض جاری شدن اشکم داشت.
samiraakbarpour.persianblog.ir
سکوت سرد - سدنا(سجده کننده به کعبه)
http://samiraakbarpour.persianblog.ir/post/62
سدنا(سجده کننده به کعبه). ساعت ۱٢:٢٩ ق.ظ روز سهشنبه ۱۳٩٢/۸/٧ کلمات کلیدی:. قصه های عاشقانه ی "هرشب". چه بی رحمانه چشمهایم بسته شد! و سکوت تنها صدای لالایی من شد. پروفایل مدیر : سمیرا اکبرپور. چه کسی مادر شد؟ خداحافظی.(ترانه سرا:مرجان زنگنه). تا کرانه های دور. فرصتی برای با هم بودن.
samiraakbarpour.persianblog.ir
باران - سدنا(سجده کننده به کعبه)
http://samiraakbarpour.persianblog.ir/post/58
سدنا(سجده کننده به کعبه). ساعت ٦:٥۸ ب.ظ روز یکشنبه ۱۳٩٢/۳/٥ کلمات کلیدی:. یک آسمان " آه ". که اینجا " ابر ". یک دنیا " بغض ". که اینک " اشک ". آه میکشم نبودنت را. ابر میشود ولی بغض آلود. بغض میکنم رفتنت را. اشکهایم بی بهانه میبارند. پروفایل مدیر : سمیرا اکبرپور. چه کسی مادر شد؟ خداحافظی.(ترانه سرا:مرجان زنگنه). تا کرانه های دور. فرصتی برای با هم بودن.
samiraakbarpour.persianblog.ir
صبر - سدنا(سجده کننده به کعبه)
http://samiraakbarpour.persianblog.ir/post/64
سدنا(سجده کننده به کعبه). ساعت ۸:٥٢ ب.ظ روز سهشنبه ۱۳٩٢/۱۱/۱ کلمات کلیدی:. برای اینکه برگردی نماز صبر میخوانم. چه غیر از صبر می ماند برای این دل تنها. پروفایل مدیر : سمیرا اکبرپور. چه کسی مادر شد؟ خداحافظی.(ترانه سرا:مرجان زنگنه). تا کرانه های دور. فرصتی برای با هم بودن.
samiraakbarpour.persianblog.ir
خدا هست - سدنا(سجده کننده به کعبه)
http://samiraakbarpour.persianblog.ir/post/67
سدنا(سجده کننده به کعبه). ساعت ٩:٠۸ ب.ظ روز سهشنبه ۱۳٩٢/۱۱/۱ کلمات کلیدی:. در گوشه ی شکسته ی یک قلب که اندازه ی یک مشت بیشتر نیست. پروفایل مدیر : سمیرا اکبرپور. چه کسی مادر شد؟ خداحافظی.(ترانه سرا:مرجان زنگنه). تا کرانه های دور. فرصتی برای با هم بودن.
samiraakbarpour.blogfa.com
سدنا - نجات
http://www.samiraakbarpour.blogfa.com/post-36.aspx
سجده کننده به کعبه. مرد " قصه ی تلخ" در گذشت. همان روزی رفت که در انتظارش بود. برای نجات از آنهمه درد لحظه ها را میشمرد! و من هنوز در بهت! هرگز نگاه آخرش را فراموش نمیکنم. التماسی که در نگاهش بود. و ساعات باقی مانده تا نوزدهم! او با نگاهش از من چه میخواست؟ نوشته شده در چهارشنبه دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 11:35 توسط سمیرا اکبرپور. و خدا عاشق ماست. پایگاه اطلاع رسانی دزداب.
samiraakbarpour.blogfa.com
سدنا - رنگ خوشبختی
http://www.samiraakbarpour.blogfa.com/post-47.aspx
سجده کننده به کعبه. چشمت را به دیدن بی رنگی عادت داد! که تو رنگهای زندگی ات را نمی شناسی. زیباترین سبزها را از تو دریغ کرد! که چشمانت به ندیدن جنگل عادت کرد. آبی دریا ها را در پستوی خانه ات پنهان کرد! که آسمان زندگی ات ابری شد . و تو چشم بستی بر دیدن رنگها! سیاه و سفید بر تو ارزانی داشت! به راستی تو هنوز نمیدانی رنگ خوشبختی چه رنگی است؟ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۰ساعت 9:26 توسط سمیرا اکبرپور. و خدا عاشق ماست. پایگاه اطلاع رسانی دزداب.
samiraakbarpour.blogfa.com
سدنا - قصه ی تلخ
http://www.samiraakbarpour.blogfa.com/post-35.aspx
سجده کننده به کعبه. میخوام قصه ی تلخ زندگی یک مرد رو بگم که الان جز دعا کار دیگه ای براش نمیشه کرد. مردی رو میشناسم که سی و پنج سال پیش یکی از افسران ارشد ارتش بود.زندگی خوبی داشت. ازدواج کرد اوایل انقلاب بود که بچه دار شدبرای جشن کوچکی که دو نفره(اون وهمسرش). غریب به خاطر تولد دختر نازشون گرفته بودن یه جعبه شیرینی به دست توی محل. به پخش نقل و شیرینی غافل از اینکه اون روز هفتم تیر ماه ۶۰ بود. به این جرم که چرا شیرینی پخش کردی میگیرنش. دادگاه نظامی! تبرئه نمیشه و اخراج! شروع قصه ی تلخ زندگی اون مرد. بشه ک...