omidyadak.blogfa.com

waylife1.blogfa.com

راه زندگی - وقتي مجنون ليلايم شدم

http://www.waylife1.blogfa.com/post-30.aspx

مطالبی برگزیده از راه و رسم زندگی. وقتي مجنون ليلايم شدم. وقتي مجنون ليلايم شدم. براساس زندگي رضا و سپيده. قبول كن كه دوستت نداشت. اگر برايش مهم بودي كمي تلاش ميكرد. مامان سربسته به من فهماند تحصيلات و موقعيت من به عنوان يك پزشك عمومي كه در بخش اورژانس كار ميكند و خيلي شبها كشيك ميايستد، براي شخصي مثل او جالب نيست. ولي مادر از كجا ميدانست؟ مگر با شيدا زندگي كرده بود كه از ريز افكارش خبر داشته باشد؟ آيا يك بار ديگر ميتوانم با شادي كنار اعضاي خانوادهام دور سفرة هفت سين بنشينم و دعاي تحويل سال را زمزمه كنم؟

waylife1.blogfa.com

راه زندگی - مراقبِ 4 يار هميشگي شيطان باشيد!

http://www.waylife1.blogfa.com/post-27.aspx

مطالبی برگزیده از راه و رسم زندگی. مراقب 4 يار هميشگي شيطان باشيد! مراقب 4 يار هميشگي شيطان باشيد! شيطان گفت: من بر سر راه راست مينشينم، و انسانها را از جلو ميرانم، و از پشت تعقيب ميکنم، و از راست و چپ، گرفتارشان ميسازم. چقدر خودتان را ميشناسيد؟ شيطان حيله گر ماهري است که ميداند ما چه ميطلبيم. از اين رو حرامها و زشتها را به صورت همان مطلوب، در برابر ما تزئين ميکند و به ما ارائه ميدهد و ما هم آن را حق مييابيم و به آن عمل ميکنيم. غرور اولين همکار شيطان. اي توانگر مفروش اينهمه نخوت که تو را. اگر انسان به گذ...

waylife.blogfa.com

راه زندگی - عرضة گناه در محضر خدا

http://www.waylife.blogfa.com/post-28.aspx

راه و رسم زندگی. عرضة گناه در محضر خدا. عرضة گناه در محضر خدا. يكي از صالحين به فرزند خود گفت: مرا به تو حاجتي است. پسر گفت: هر چه بفرمايي اطاعت ميكنم. پدر گفت: شب كه به منزل ميآيي هر چه از هنگام خارج شدن از منزل گفته و انجام دادهاي برايم نقل كن. پسر قبول كرد. شب كه آمد شروع به نقل كرد، تا رسيد به حرفهاي زشتي كه زده بود و كارهاي ناروايي كه انجام داده بود، از پدر خجالت كشيد كه بگويد. دست پدر را بوسيد و گريه كرد و گفت: اي پدر از اين حاجت بگذر و جز آن هر چه بفرمايي اطاعت ميكنم. زيرا از تو خجالت ميكشم. گول ظ...

waylife.blogfa.com

راه زندگی

http://www.waylife.blogfa.com/9012.aspx

راه و رسم زندگی. گول ظواهر فريبنده را نخوريد. گول ظواهر فريبنده را نخوريد. جني موافقت خود را اعلام كرد و مادرش، گردنبند را براي او خريد. جني پس از آن، هر روز در خانه به مادرش كمك ميكرد و وقتي مادربزرگش به او كادوي تولدش را داد، جني باقيمانده پول گردنبند را به مادرش پس داد. جني پدري بسيار مهربان داشت. هر شب وقتي ميخواست بخوابد، پدرش به اتاق او ميرفت، كنار تختش مينشست و براي او داستان ميخواند. يك شب، وقتي قصه پدر تمام شد، از جني پرسيد: عزيزم، چقدر مرا دوست داري؟ جني گفت: اوه پدر! جني گفت: اوه پدر! ميداني ك...

waylife1.blogfa.com

راه زندگی

http://www.waylife1.blogfa.com/9007.aspx

مطالبی برگزیده از راه و رسم زندگی. مراقب 4 يار هميشگي شيطان باشيد! مراقب 4 يار هميشگي شيطان باشيد! شيطان گفت: من بر سر راه راست مينشينم، و انسانها را از جلو ميرانم، و از پشت تعقيب ميکنم، و از راست و چپ، گرفتارشان ميسازم. نوشته شده در شنبه دوم مهر ۱۳۹۰ساعت 2:10 توسط بهنام. من از نهايت شب حرف ميزنم من از نهايت تاريکي اگر به خانه ي من امدي براي من اي مهربان چراغ بياور و يک دريچه که ازآن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم. آرشیو مطالب برگزیده راه و رسم زندگی. كابوس سياه در ساحل آرامش. يك جدايي مانند روز اول مدرسه.

waylife.blogfa.com

راه زندگی - مثل اينكه همه عمرتان را هدر داده‎ايد!

http://www.waylife.blogfa.com/post-32.aspx

راه و رسم زندگی. مثل اينكه همه عمرتان را هدر دادهايد! مثل اينكه همه عمرتان را هدر دادهايد! روزي يك رياضيدان، يك فيزيكدان، يك ستاره شناس و يك زيست شناس براي شركت در سميناري علمي، قايقي اجاره كردند تا به آن سوي درياچه بروند. آنان داخل قايق در مورد موضوعات علمي با يكديگر صحبت و تبادل نظر ميكردند. در همين زمان، زيست شناس متوجه نگاههاي خيره و زيرچشمي مرد قايقران شد. پس از او پرسيد: تو چه نظري در مورد اين موضوعات داري؟ قايقران گفت: من اصلا از اين چيزها سر در نميآورم. ما شنا بلد نيستيم! نگرشهاي خوب به زندگي.

waylife1.blogfa.com

راه زندگی

http://www.waylife1.blogfa.com/9012.aspx

مطالبی برگزیده از راه و رسم زندگی. اتاق كوچك و خفه، مثل جهنم گرم و سوزان بود و نوري به آن نميتابيد. مردي در حالي كه به شدت تكانم ميداد نعره زد: سيندي! سيندي ديگر كه بود؟ حالا ديگر هيچ چيز را درست به ياد نميآورم، به غير از آنكه هر مرتبه در اتاق باز ميشد، زجر بيپايان من هم آغاز ميشد. دستانم با زنجير به صندلي بسته شده بودند و استيون سي و هشت ساله، هيولايي زنده را مقابل خود ميديدم كه چهرهاش برايم آشنا بود. چشمانم را بستم و سعي كردم نفس نكشم. ادامه در ادامه مطلب. آرشیو مطالب برگزیده راه و رسم زندگی.

waylife.blogfa.com

راه زندگی - قدرت دعا را دست كم نگيريد

http://www.waylife.blogfa.com/post-29.aspx

راه و رسم زندگی. قدرت دعا را دست كم نگيريد. قدرت دعا را دست كم نگيريد. روزي مردي فرزانه از نزديكي دهكدهاي ميگذشت كه زني بر سر زنان به او نزديك شد و گفت: فرزندم سخت بيمار است و از دست حكيمان براي درمان او كاري ساخته نيست. فرزندم را نزد تو ميآورم تا برايش دعاي كني تا خداوند شفايش دهد. مرد فرزانه نگاهي عاقل اندر سفيه به مرد انداخت و گفت: تو از قدرت دعا چه ميداني؟ وقتي چيزي نميداني بهتر است جلوي زبانت را بگيري و حرف نزني! نوشته شده در سه شنبه یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 4:50 توسط بهنام. من از نهايت شب حرف ميزنم من ا...

waylife.blogfa.com

راه زندگی - مسابقه دوي زندگي

http://www.waylife.blogfa.com/post-34.aspx

راه و رسم زندگی. سالها قبل، ن ه ورزشكار كه همگي از نظر جسمي يا ذهني دچار معلوليت بودند در مسابقه دوي صد متر شركت كرده بودند. وقتي سوت آغاز مسابقه به گوش رسيد، همگي شروع به دويدن كردند. هر ن ه ورزشكار با تمام توان ميدويدند و ميخواستند مقام اول را از آن خود سازند. تا اينكه پسري زمين خورد و به گريه افتاد. هشت ورزشكار ديگر صداي گريه پسرك را شنيدند و از دويدن باز ايستادند. برگشتند و به سراغ پسرك رفتند تا ببينند چه اتفاقي افتاده بود. نوشته شده در پنجشنبه یکم دی ۱۳۹۰ساعت 9:26 توسط بهنام. نگرشهاي خوب به زندگي.

waylife1.blogfa.com

راه زندگی - نااميد اميدوار

http://www.waylife1.blogfa.com/post-28.aspx

مطالبی برگزیده از راه و رسم زندگی. محمدبن عجلان ثروتش را از دست داد و به شدت فقير شد و مقدار زيادي نيز بدهكار شد. بالاخره به فكر افتاد كه پيش حاكم مدينه كه از خويشاوندانش بود، برود و از نفوذ او استفاده كند. در بين راه به پسرعموي امام صادق(ع) رسيد. پس از سلام و احوالپرسي، پسرعموي امام از او پرسيد: كجا ميروي؟ محمد گفت: مقدار زيادي بدهي دارم و پيش امير ميروم تا كارم را اصلاح كند. پسرعموي امام گفت: از پسرعمويم حضرت امام جعفر صادق(ع) چند حديث قدسي شنيدهام كه ميخواهم برايت نقل كنم. ما نبوديم و تقاضامان نبود.