sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - بر کشتی اش چه خوب خدا ناخدا گذاشت...!
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-21.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). بر کشتی اش چه خوب خدا ناخدا گذاشت! شعر زیبایی دیدم از آقای عباس احمدی،. در وبلاگ مشتری ثابت شعرهای اینجا، آقای سید۰۴۳. به مناسبت این ایام محرم. بمبي كه سوز عشق تو در جان ما گذاشت. چندين هزار كشته و زخمي به جا گذاشت. چشمان عاشقت كه مرا تا خدا كشاند. قانون سخت جاذبه را زير پا گذاشت. پل زد كمان ابروي تو بر پل صراط. درياي عفو در عطش كربلا گذاشت. دريا كه دست تو، ملوانان كه مست تو. بر كشتی اش چه خوب خدا، ناخدا گذاشت! بعد، هر چند روزی یک شعر.
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم...!
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-15.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم! این پست با همه پست های قبلی (و شاید هم بعدی) تفاوت دارد. اصلا من ذاتا از پست های طولانی خوشم نمی آید. اما نمی شود این یکی. مانده توی دلم. می ترسم بترکم اگر ننویسم. چند روزی است یکی از دوستان که جانباز شیمیایی هست (و دانشجوی همان دانشگاه ما البته) حسابی حالش به هم ریخته و. یک هفته گذشت تا تازه ما را خبر کرد نامرد! خوش به حالتان شهدا. خوش به حالتان شهدا. خوش به حالتان شهدا. نمی توانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - آب با بدن تو وضو گرفت...
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-26.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). آب با بدن تو وضو گرفت. مثل همیشه، یک شعر عالی از رضا جعفری. در ایام غم انگیز فاطمیه. با خون پاک تو کفن تو وضو گرفت. از چشمه ی طهور، تن تو وضو گرفت. می خواستی بپوشی اش، اما وضو نداشت. پس زود رفت پیرهن تو، وضو گرفت. من کشف کرده ام که تو از آب بهتری. دیدم که آب با بدن تو وضو گرفت! روزانه پنج مرتبه : زرد و سفید و سرخ. از روح آبی تو، تن تو وضو گرفت. چیزی نبود پاکتر از تو بجز خودت. یعنی که با من تو، من تو وضو گرفت. دنیا برای آمدن تو وضو گرفت.
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - این چشمها پلنگ، فراوان گرفتهاند...
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-14.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). این چشمها پلنگ، فراوان گرفتهاند. سلام دوستانی که می خوانند شعرها را، اگر نظر بدهند و در صورت تمایل لینک، موجب مزید امتنان است! این شعر زیبا را اینجا. این واژهها که هیئت انسان گرفتهاند. تنها برای دیدن تو جان گرفتهاند. تنها نه واژهها که جهانی به نام تو. عاشق شدند و راه بیابان گرفتهاند. حتی کبوتران سراسیمهی جهان. در سایهسار امن تو سامان گرفتهاند. این ابرهای هیچ نباریده بر زمین. از چشمهای سبز تو باران گرفتهاند. تنها نه صید چشم. جایی که دل ش...
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - چشمان من برای تو، آقای هشتمم...!
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-18.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). چشمان من برای تو، آقای هشتمم! شعری از مرضیه داوری (کاشمر). یک سایه، یک سکوت، نه بغضی که بی صدا. پاشیده روی صحن گلاب و گل و خدا. غمگین ترین پرندهی عصر دوشنبه - زن. تصویر پس زمینهی خاموش روشنا. آه این عصای دائمی تا شو ی سپید. این عینک کبود تو را میبرد کجا؟ این چندمین دوشنبهی سرد است آمده است. پاهای بیقرار تو با دست این عصا؟ در پشت خواب پنجرهی رو به آفتاب. بسته است چون دخیل به این میلهها تو را. دستش نمیرسد به ضریح و کبوتری. همه پست های قبلی.
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - آقا...!
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-11.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). جای همه دوستان خالی! یادش به خیر دو روز امام رضایی! خدا ان شاءالله همه روزهایمان را امام رضایی کند! شعری بخوانید از امیر رجبعلی زاده (کاشان). ممكن كه نيست آبي دريا كشيدنت. بايد به قدر تشنگي. حتي عقابها به تماشا نشستهاند. مانند آسمان به هواي پريدنت. دستان باد پيش قدمهات بستهاست. پاهاي رود، مات به مقصد رسيدنت. تضمين نسل گل قدمت ميپراكند. مثل نسيم، خاطره دارد وزيدنت. روايت است كه آهوي خستهاي. روزي گرفت گوشهی دامان ديدنت. همه پست های قبلی.
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - چند سالم بود...؟!
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-19.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). ۱- دو سه روز قبل، نصف. دینم کامل شد. حالا باید بدوم دنبال آن نصف دیگرش! ۲- دوباره دل پر از غم شد./عزای خلق عالم شد./بیا یا حضرت زهرا./ببین ماه محرم. ۳- این شعر را از اینجا. برداشتم. دقیق نمی دانم این شعر از کیست، اما خیلی شبیه شعرهای رضا جعفری. است با شناختی هم که از این بنده خدا. دارم، اصلا بعید نیست. هرچه باشد، خیلی زیباست:. از قال و مقالم بود. پیش از شروع اشک. عال م گریه میکردم. دقیقا چند سالم بود. روشنی بودم در آن ای ام. آقا روایت ا...
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - همچون صفا و مروه یک عالم صفا اینجا...
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-16.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). همچون صفا و مروه یک عالم صفا اینجا. جای همه دوستان خالی، شام شهادت جوادالائمه(ع). در حرم عمه شان حضرت معصومه(س) توفیق زیارت داشتم. جایی که خود امام جواد علیه السلام آن حدیث معروف را درباره شان فرمودند که. من زار قبر عمتى بقم فله الجنة. هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، پاداش او بهشت است. این شعر را هم از طرف آقای محمود شاهرخی(جذبه). هدیه می کنم به عاشقان اخت الرضا(علیهماالسلام):. اگر درماندهاى در شش در محنت، بيا اينجا. راستی حال آقا مصطف...
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - چارده قرن پس از حادثه...
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-17.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). چارده قرن پس از حادثه. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمة علیهم السلام. امروز یک شعر به مناسبت عید غدیر تقدیم می کنم. کمی طولانی است، اما واقعا زیباست. شعری از ناصر شعار ابوذری:. كاروان بود و بيابان عطشناك غدير. و نبى ملتهب از باده ادراك غدير. كاروان بود و بيابان كه سراپا مىسوخت. و محمد، كه افق را به نگاهش مىدوخت. آنچه ما نيز شنيديم كه شد، مىدانست. تشنه حادثهاى بود، و خود مىدانست! وحى آميخته با جام افق خواهد شد.
sangfarsheharam.blogfa.com
چقدر سنگ صبور سفید! - شوق حرم...
http://sangfarsheharam.blogfa.com/post-7.aspx
چقدر سنگ صبور سفید! دخیل می بندم به سنگفرشهای حرم آقایم امام رضا(ع). شعری از اسماعیل سکاک (قزوین). كنار سفره كه بوديم، حرف مشهد شد. وزيد بوي خراسان و ناگهان رد شد. دوباره ياد غريب آشنا و شوق حرم. و سيل اشك كه در پشت پلكها سد شد. و دخترم كه به دل حسرت زيارت داشت. درست هم نظر مرتضي و احمد شد. دو سال هست كه تو قول دادهاي بابا. براي ما كه نرفتيم واقعآ بد شد. تمام بودنم آوار شد و يك لحظه. زمان براي عبور از خودش مردد شد. دو روز بعد بليط و شروع يك پروار. كبوترانه دلم بيقرار گنبد شد. و چند ساعت ديگر به صحن آزادي.