pooya-ghadermarzi.blogfa.com

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای - "تو"

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/post/5

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. استاد ایستاده بود و با گچ سفید معلق در دستش ،کلمات قلمبه سلمبه ای را رو تخته حکاکی میکرد.همه یک چشمشان به تخته و یک چشمشان به جزوشان بود و تند تند می نوشتند تا مبادا از او جا بمانند.کار استاد که تمام شد رو به دانشجو ها برگشت و لحظه ای درنگ کرد،سپس گویی که شیپور جنگ را نواخته باشند خیزی برداشت و با تخته پاک کن تخته را حسابی سابید. استاد چرا پاکش کردین؟ جیغ دخترها بالا رفت. خودکارا روی میز.بعدا از هم بگیرین بنویسید.فعلا گوشا با من. استاد این خیلی بده. پس شم...

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/author/nastaran-abedi

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. از آن روز به بعد امیر دم به دقیقه در فکر فرو میرفت و با صدای جیغ مادر به خود می آمد.این چه حسی بود که امیر تا به حال به هیچ زنی نداشته بود.البته چرا! یکبار وقتی عکس جوانی های سوفیا لورن را دید برای یک دهم ثانیه این حس را تجربه کرد ولی فقط برای یک دهم ثانیه! نه برای چند هفته! و نه برای تمام لحظه هایش! امیر سقلمه ای به مهدی که کنارش تمرگیده بود زد و آرام گفت:. ببین اسم معیری رو نمیدونی؟ مهدی خنده ی معنا داری کرد و گفت:. من تو رو نشناسم کی بشناستت؟ و سریع خو...

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/1392/05

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. از آن روز به بعد امیر دم به دقیقه در فکر فرو میرفت و با صدای جیغ مادر به خود می آمد.این چه حسی بود که امیر تا به حال به هیچ زنی نداشته بود.البته چرا! یکبار وقتی عکس جوانی های سوفیا لورن را دید برای یک دهم ثانیه این حس را تجربه کرد ولی فقط برای یک دهم ثانیه! نه برای چند هفته! و نه برای تمام لحظه هایش! امیر سقلمه ای به مهدی که کنارش تمرگیده بود زد و آرام گفت:. ببین اسم معیری رو نمیدونی؟ مهدی خنده ی معنا داری کرد و گفت:. من تو رو نشناسم کی بشناستت؟ و سریع خو...

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای - "تو"

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/post/6

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. خووووووووف بچه ها اینم فصل دومممممممممممممممممممممممممم. سعی کردم به انتقادایی که کردید گوش بدم و امیدوارم این فصل بهتراز فصل قبلی باشهههههههههههه. راستی بچه ها باید بازم بگم که آپ های داستانمون(بغیر از شعرها)فقط شنبه ها و چهارشنبه هاس.خوب اینم فصل 2. امیر دسته گل به اصطلاح هدیه اش را روی سر مبارک گرفته بود و زیر باران بهاری و ناگهانی آن روز میدوید.به در خانه که رسید چهار پنج تا زنگ پشت سر هم زد و ناگهان دید صدای سوت مانند گوش خراشی از زنگ خانه بلند شد.

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای - "تو"

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/post/7

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. امیر بی هوا در محوطه ی دانشگاه راه می رفت و با خودش حرف میزد.ناگهان دستی از پشت چشمهایش را گرفت. این دیگه کدوم الاغیه؟ دستت بو گند میده.اه.کی هستی تو ای فرد مرموز؟ و به زور دستهای زنانه ی مهدی را از جلوی چشم هایش برداشت و به حالت تمسخر گفت:. جون هستی نه جون خودت اصلا نشناختمتا. مهدی با جدیت گفت:. ساکت شو .جون هستی رو قسم نخور بی شوور. امیر زد زیر آواز: هستی خانووم؟ وووای پدر سوخته چراغ سوخته لباس دوخته.مهدی آقا شما هم برو پرو کن. هنوز دختر همسایتونه که.

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای - مهمان های ناخوانده

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/post/3

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. در را باز کردم. پلک هایم را بوسید. بی کسی کنارم نشست. و تنهایی دستی بر سرم کشید. امروز چقدر مهمان دارم! نوشته شده در پنجشنبه بیستم تیر ۱۳۹۲ساعت 16:20 توسط Nastaran Abedi. دل نوشته های پویا. نوشته های یک نویسنده ی کوچک. یادداشت های متولد شب یلدا. من با عشق زنده ام.

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای -

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/post/2

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. تا کجا دویده ای. نوشته شده در پنجشنبه بیستم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:18 توسط Nastaran Abedi. دل نوشته های پویا. نوشته های یک نویسنده ی کوچک. یادداشت های متولد شب یلدا. من با عشق زنده ام.

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای - داستان

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/category/2

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. از آن روز به بعد امیر دم به دقیقه در فکر فرو میرفت و با صدای جیغ مادر به خود می آمد.این چه حسی بود که امیر تا به حال به هیچ زنی نداشته بود.البته چرا! یکبار وقتی عکس جوانی های سوفیا لورن را دید برای یک دهم ثانیه این حس را تجربه کرد ولی فقط برای یک دهم ثانیه! نه برای چند هفته! و نه برای تمام لحظه هایش! امیر سقلمه ای به مهدی که کنارش تمرگیده بود زد و آرام گفت:. ببین اسم معیری رو نمیدونی؟ مهدی خنده ی معنا داری کرد و گفت:. من تو رو نشناسم کی بشناستت؟ و سریع خو...

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای - عرض سلام

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/post/1

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. سلامبنده نسترن عابدی نویسنده این وبلاگ هنری هستم.بنده حقیر رو بخاطر قلم نحیف و ضعیفم ببخشید.خوشحالم میشم گه گداری دستی به کی برد مبارکه برده و نظری رو برای ما به یادگار بذارید،میدونم نظریدن خعلی سخته ولی بخدا امکان داره.عااااااشقتونم دوستان گل تر از گلمممممممممممممم. نوشته شده در پنجشنبه بیستم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:8 توسط Nastaran Abedi. دل نوشته های پویا. نوشته های یک نویسنده ی کوچک. یادداشت های متولد شب یلدا. من با عشق زنده ام.

nastaran-abedi.blogfa.com

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای

http://www.nastaran-abedi.blogfa.com/1392/04

تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای. وبلاگ شعر و داستان. امیر بی هوا در محوطه ی دانشگاه راه می رفت و با خودش حرف میزد.ناگهان دستی از پشت چشمهایش را گرفت. این دیگه کدوم الاغیه؟ دستت بو گند میده.اه.کی هستی تو ای فرد مرموز؟ و به زور دستهای زنانه ی مهدی را از جلوی چشم هایش برداشت و به حالت تمسخر گفت:. جون هستی نه جون خودت اصلا نشناختمتا. مهدی با جدیت گفت:. ساکت شو .جون هستی رو قسم نخور بی شوور. امیر زد زیر آواز: هستی خانووم؟ وووای پدر سوخته چراغ سوخته لباس دوخته.مهدی آقا شما هم برو پرو کن. هنوز دختر همسایتونه که.