majidmoayyedi.persianblog.ir
ادبیات آمریکا - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/tag/ادبیات_آمریکا
آنکه از صحنه کناره گرفت. مو، امیر ملک جن، با پو لو، چنین گفت:"حالیا سالخورده شدهای پس آیا در خاندان خویش خبره ای سراغ داری تا به جای تو در پی اسب فرستم؟ کائو در پاسخ گفت ":مادیانی است سمند." لیک مهتر امیر او را خبر داد که اسب نریانی بود شبق آسا! امیر که سخت مکدر بود، پولو را نزد خود فراخواند و با او گفت ای پولو، دوستت که در پی اسب گسیلش داشته بودی، نیست چنان که می پنداشتی! نابخردی او همان بس که نه رنگ اسب شناسد و نه جنس او! به راستی که اسب کجا و اوا کجا! بالابلندتر از هر بلندبالایی. نویسنده : مجید مویدی.
majidmoayyedi.persianblog.ir
یادداشت های پراکنده - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/tag/یادداشت_های_پراکنده
وقتی از س رو ر حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟ وقتی هفتهی دوم شد سوم و خبری نشد، به خودم گفتم:«هی پسر! یه خبرایی هست. حالا باید از خودت بپرسی، وقتی از "س رو ر حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟ البته همینجا بگویم ها، بلاگفا برای خودش همه چیز را روشن کرده برای ما هم یک چیزهایی این گوشه و کنار روشن شده. بله! قضیهی س رو ر، خیلی خیلی پیچیده است. گفته بودم که یک شکهایی کرده بودم؟ امروز اینجا، فردا روز قیامت نمیشود که گناه کسی را بشوریم. بعدش هم اینکه، عموما تو تمام اینطور قضایا، تمام مردم عادی یا...بعد هم به...
majidmoayyedi.persianblog.ir
من رفتم... میروم جایز نیست - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/post/131
من رفتم. میروم جایز نیست. راستش را بخواهید، با این شکلی که پرشین بلاگ دارد کار میکند، هیچ بعید ندیدم که به سرنوشت دوستان بلاگفاییم دچار بشوم. به خاطر همین:. از این به بعد در اینجا. کماکان، بودن شما، باعث افتخار خواهد بود. راستی، دوستم نویسندهی سینما یعنی زندگی هم به اینجا. عنوان: از شعری از مسعود فردمنش. نویسنده : مجید مویدی. ساعت ۱٢:٥٦ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۳/۱۸. درباره : کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان میدهند. اینجا، از ادبیات، سینما، و هرآنچه دوست میدارم، مینویسم. پروفایل مدیر : مجید مویدی. فرزاد موت م ن.
majidmoayyedi.persianblog.ir
دیوید سالینجر - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/tag/دیوید_سالینجر
آنکه از صحنه کناره گرفت. مو، امیر ملک جن، با پو لو، چنین گفت:"حالیا سالخورده شدهای پس آیا در خاندان خویش خبره ای سراغ داری تا به جای تو در پی اسب فرستم؟ کائو در پاسخ گفت ":مادیانی است سمند." لیک مهتر امیر او را خبر داد که اسب نریانی بود شبق آسا! امیر که سخت مکدر بود، پولو را نزد خود فراخواند و با او گفت ای پولو، دوستت که در پی اسب گسیلش داشته بودی، نیست چنان که می پنداشتی! نابخردی او همان بس که نه رنگ اسب شناسد و نه جنس او! به راستی که اسب کجا و اوا کجا! بالابلندتر از هر بلندبالایی. نویسنده : مجید مویدی.
majidmoayyedi.persianblog.ir
کوچِ اجباریِ دُرناهای خاکستری - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/post/130
کوچ اجباری د رناهای خاکستری. 1- دلستون( این پست. 2- نیکولای آبی( (. 3- روی خط استوا. در این وبلاگ، دوست من، آدرس جدید دوستان را پیدا کرده و در لینک دوستان خودش آورده). در انتها، از دوست خوبم، مدیر وبلاگ "روی خط استوا"، تشکر میکنم بابت اطلاع رسانیاش هم از این بابت که آدرس جدید خودش را بهم داد، هم اینکه لزوم نوشتن این پست را به نوعی بهم یادآوری کرد. نویسنده : مجید مویدی. ساعت ٦:٢٥ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۳/۱٥. تگ ها : آدرس جدید بلاگفایی ها. پروفایل مدیر : مجید مویدی. من رفتم. میروم جایز نیست. نور مثل آب است.
majidmoayyedi.persianblog.ir
بالا بلندتر از هر بلندبالایی - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/tag/بالا_بلندتر_از_هر_بلندبالایی
آنکه از صحنه کناره گرفت. مو، امیر ملک جن، با پو لو، چنین گفت:"حالیا سالخورده شدهای پس آیا در خاندان خویش خبره ای سراغ داری تا به جای تو در پی اسب فرستم؟ کائو در پاسخ گفت ":مادیانی است سمند." لیک مهتر امیر او را خبر داد که اسب نریانی بود شبق آسا! امیر که سخت مکدر بود، پولو را نزد خود فراخواند و با او گفت ای پولو، دوستت که در پی اسب گسیلش داشته بودی، نیست چنان که می پنداشتی! نابخردی او همان بس که نه رنگ اسب شناسد و نه جنس او! به راستی که اسب کجا و اوا کجا! بالابلندتر از هر بلندبالایی. نویسنده : مجید مویدی.
majidmoayyedi.persianblog.ir
خورخه لوییس بورخس - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/tag/خورخه_لوییس_بورخس
گناه، گناه، گناه گناه، فراموشی، بخشش. هابیل جواب داد: «این تو بودی که مرا کشتی، یا من تو را؟ دیگر به خاطر نمیآورم فعلا که در اینجا هستیم، درست مثل سابق.». قابیل گفت:«اکنون میدانم که واقعا مرا بخشیدهای، زیرا فراموش کردن، بخشیدن است. من هم سعی میکنم فراموش کنم.». هابیل به آرامی گفت:«آری. تا وقتی پشیمانی باقیست، گناه هم باقی میماند.». پینوشت(1): این پست، تقدیم میشود به نون-میم. هرچند، به راستی نمیدانم باید به چند نفر در زندگی نه چندان بلندم، تقدیماش کنم. ترجمهی مانی صالحی علامه. کنم هرکسی تا آن.
majidmoayyedi.persianblog.ir
گناه، گناه، گناه؛ گناه، فراموشی، بخشش - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/post/129
گناه، گناه، گناه گناه، فراموشی، بخشش. هابیل جواب داد: «این تو بودی که مرا کشتی، یا من تو را؟ دیگر به خاطر نمیآورم فعلا که در اینجا هستیم، درست مثل سابق.». قابیل گفت:«اکنون میدانم که واقعا مرا بخشیدهای، زیرا فراموش کردن، بخشیدن است. من هم سعی میکنم فراموش کنم.». هابیل به آرامی گفت:«آری. تا وقتی پشیمانی باقیست، گناه هم باقی میماند.». پینوشت(1): این پست، تقدیم میشود به نون-میم. هرچند، به راستی نمیدانم باید به چند نفر در زندگی نه چندان بلندم، تقدیماش کنم. ترجمهی مانی صالحی علامه. نور مثل آب است.
majidmoayyedi.persianblog.ir
ادبیات آمریکای لاتین - دویدن با ذهن
http://majidmoayyedi.persianblog.ir/tag/ادبیات_آمریکای_لاتین
نور مثل آب است. عصر روز شنبه بچهها از دوستان خود خواستند که در بالا آوردن قایق از پلهها به آنها کمک کنند و به این طریق، آن را تا جلوی در اتاق پذیرایی آوردند. پدر گفت: «مبارک است حالا میخواهید چکار کنید؟ بچهها گفتند: «هیچ. ما فقط دلمان میخواست در خانهی مان قایق پارویی داشته باشیم که به آرزویمان رسیدیم». این بازی افسانهای، نتیجهی یکی از شوخیهای من بود که آن را در توصیف ادیبانهی لوازم منزل بر زبان رانده بودم. و من بدون اینکه بیندیشم ، به او جواب داده بودم". ترجمهی قهرمان نورائی. نور مثل آب است.