safayi.com

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا -

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-165.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید! غرورش آسمان و دلش دریاست. تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مرد! تو چه میدانی که شاید چشمانت دنیای او شده. تو چه میدانی از هق هق شبانه او. که فقط خودش خبردارد و بالشش! مرد را فقط مرد میفهمد و مرد . پيشاپيش روز مرد مبارك. نوشته شده در هفتم خرداد ۱۳۹۱ساعت توسط فرزانه. در همین استکانی که نخواهی نوشید. وا می هلم و. در کنج پیراهنم پناه می گیرم. من اینجا نیستم دیگر. تو هم قرار نیست بگریی. من،حال و حرکت به سمت آینده.

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا -

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-177.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. روز ها آنقدر با خودم مشکل دارم که. پشت سر خودم حرف میزنم. یکی به دو میکنم ، با آینه. به دو رنگی متهم میکنم. و هر صبح ، بهم میزنم حال دنیا را. در فنجان های قهوه ندیده. فال آدمهایش از هم سر در بیاورد. صبح به صبح ،حتی میان شیر آبی که. از حفظ صورتم را. نوشته شده در بیست و پنجم دی ۱۳۹۱ساعت توسط فرزانه. در همین استکانی که نخواهی نوشید. وا می هلم و. در کنج پیراهنم پناه می گیرم. من اینجا نیستم دیگر. تو هم قرار نیست بگریی. من،حال و حرکت به سمت آینده.

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا - خواستن..

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-182.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. نوشته شده در سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت توسط فرزانه. در همین استکانی که نخواهی نوشید. وا می هلم و. در کنج پیراهنم پناه می گیرم. من اینجا نیستم دیگر. تو هم قرار نیست بگریی. من،حال و حرکت به سمت آینده. 1575;بزار وبمستر.

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا - خیال تو..

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-161.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. به دریای خیالم فتاده. نه مردابی که میمیرد. در آن رویای هر ماهی. نوشته شده در بیست و ششم فروردین ۱۳۹۱ساعت توسط فرزانه. در همین استکانی که نخواهی نوشید. وا می هلم و. در کنج پیراهنم پناه می گیرم. من اینجا نیستم دیگر. تو هم قرار نیست بگریی. من،حال و حرکت به سمت آینده. 1575;بزار وبمستر.

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا - صبح به صبح...

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-181.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. زیبایی های زندگی هر روز شگفت زده ام می کند. صبح ،چشمهایم را که باز می کنم،. با زنگ موبایل که همیشه روی ساعت ۶ تنظیم شده،. چند ثانیه، فقط چند ثانیه کوتاه،. به زندگی ام،دقیقا آن طوری که هست فکر می کنم. زندگی، صبح به صبح، شگفت زده ام می کند . پ ن:این سر نزدن های طولانی داره کم کم تنبلم میکنه یعنی بازنشسه بشم بهتره. پن: این روزها که میگذرد .نمی دانم تو به من نزدیک تر شدی یا من اوج گرفتم به سوی تو.هر چه هست قرابت دلنشینی ست احساس می کنم خیلی نزدیکتری. وا می هلم و.

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا - به همین سادگی...

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-170.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. خوش بودن که به همین سادگی نیست! باید تو باشی و باران. روی مبل کنار شومینه. جامهای شراب و سیگار پشت سیگار. گرمای دستهای تو باشد. و چشمان من خیره به این همه زیبایی. انگار خوش بودن به همین سادگی ست! پن:نه کنار من بیا نه با من کنار بیا.اصلا این همه خاطرات را که مرور میکنم بهتر همان پرنده ای که اوج گرفته.بلند و بلند تر.فقط از خاطرم نخواهد رفت همین! نوشته شده در بیست و ششم تیر ۱۳۹۱ساعت توسط فرزانه. در همین استکانی که نخواهی نوشید. وا می هلم و. من اینجا نیستم دیگر.

sarzaminekhyal.blogfa.com

خلوت یک صدا -

http://www.sarzaminekhyal.blogfa.com/post-175.aspx

خفته در اشتیاق تلخ آب صدایی که با دشت می جوشد. من از تبار فرهادم. از تبار كوه كندن و دل نكندن! تو اما خسروت را پیدا كن! شاد باش كه تو. نه از تبار منی. دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دلتنگم. امروز سه ساله شدم . نوشته شده در چهاردهم آذر ۱۳۹۱ساعت توسط فرزانه. در همین استکانی که نخواهی نوشید. وا می هلم و. در کنج پیراهنم پناه می گیرم. من اینجا نیستم دیگر. تو هم قرار نیست بگریی. من،حال و حرکت به سمت آینده. 1575;بزار وبمستر.

manusha.persianblog.ir

دل نو مبارک - "مانوشا"

http://manusha.persianblog.ir/post/36

من ماهی می شوم! دست های بی خرما. یه غریب بی نشون. با تو ولی تنها. برای کرم های ابریشم کوچکم که این روزها پروانگی را تجربه میکنند . کرم ابریشم کوچک من. خانه ی تازه ی تو مبارک. آخرش بافتی پیله ات را. بال تازه ، دل نو مبارک. آن لباس قدیمی و پاره. دیدی اندازه ی قد تو نیست. دیگر آن را نباید بپوشی. واقعا این که در حد تو نیست! آن خود کهنه ات را رها کن. بی خیالش بیا زود بیرون. یک خود تازه تر آن طرف هاست. آن طرف، پشت آن بید مجنون. بعد از این آسمان پیله ی توست. ابرها را تو پیراهنت کن. زودتر ،‌وقت اصلا نداریم.

manusha.persianblog.ir

ای کاش ! - "مانوشا"

http://manusha.persianblog.ir/post/40

من ماهی می شوم! دست های بی خرما. یه غریب بی نشون. با تو ولی تنها. از ارتفاع می ترسم اما چاره ایی نیست. پرتم کن از چشمای تو باید بیافتم. باید بهت می گفتم این احساس تلخو. باید بهت می گفتمو چیزی نگفتم. من هیچ چیزی از خودم بهت نگفتم. با اینکه یک ثانیه هم ساکت نبودم. من بین آغوش تو و مسیر برگشت. میرفتمو می اومدم ثابت نبودم. ای کاش هیشکی دستای ما رو نمی خوند. ای کاش این حس بین ما یه راز می شد. ای کاش خونه مون به هم نزدیکتر بود. این پنجره رو به اتاقت باز می شد.

manusha.persianblog.ir

دیگر نمی نویسم ! - "مانوشا"

http://manusha.persianblog.ir/post/47

من ماهی می شوم! دست های بی خرما. یه غریب بی نشون. با تو ولی تنها. گاهی در سکوت آنقدر پیام هست که در هزاران فریاد نیست. پس گاهی باید سکوت کرد. پایان سکوت نا مشخص است ولی آغازش همان روزی است که نویسنده بخواهد. پس از امروز که خواسته‌ام،. دیگر نخواهم نوشت و پایان این سکوت معلوم نیست. حتی اگر برای کسی مهم نباشد . 1777;٢:٠٠ ‎ق.ظ - جمعه ۱ مهر ۱۳٩٠ - مانوشا.