ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد2 ( قسمت اول )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-25.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد2 ( قسمت اول ). سالها از آن روز پاییزی می گذرد.از آن روز غم انگیزی که فهمیدم دیگر مونسی ندارم .بارها در خواب دیده ام گیتی در جای باشکوه زندگی میکند و خیلی شاداب است .انگار آنجا خوشبخت تر از اینجاست .باری تصمیم گرفتم قلم گیتی عزیزم را زمین نگذارم ووقایع بعد از مرگش را روی کاغذ بیاورم. منصور، بعدها آن روز شوم مهرماه را اینطور بیان کرد:. پاسخ داد:بله دوست ندارم پلیس خبر کنین. در هر صورت ، بدی دیدی حلال کن.ما دوست نداریم کسی از پیش ما دلگرفته بره . با دست یقه ...
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت شانزدهم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-19.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت شانزدهم ). نگین دست فرهان را کشید و او را با خودش برد . مادر گفت: جدا که یکه تاز این مجلس گیتی یه. خاک بر سر منصور با اون سلیقه ش. دور از جون، مادر. همه ش از الناز فرار میکنه. من نمی دونم چطور میخواد باهاش زندگی کنه؟ به فکر فرو رفتم. حتی فکرش آزارم می داد چه برسد به اینکه شاهد عقد و ازدواجشان باشم و زیر یک سقف با آنها زندگی کنم . من همین فردا آنجا را ترک میکنم. من نمی مانم ، هرگز. خانم متین بالاخره عادت میکند. دیوونم کرده بخدا.ا ه. فضای سالن تقریب...
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت سیزدهم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-16.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت سیزدهم ). نزدیک ظهر با صدای زنگ در ، گیسو اف اف را برداشت. اف اف را گذاشت و بلند گفت: گیتی منصوره،خاک بر سرم. از تو اتاق خواب گفتم:شوخی میکنی؟ با اضطراب گفت:شوخی چیه.پتوت رو مرتب کن ببینم. بعد رفت جلو آینه موهایش را شانه زد که زنگ در آپارتمان بلند شد.( اینجا اومده چکار؟ عشق خانم،عشق او رو کشونده. گیسو پرید در را باز کرد .سلام! روز به روز خوشگل تر و سرحال تر می شی. من فکر میکردم الان تو بستر ببینمت. من گیسو ام مهندس، گیتی تو اتاقشه. آه شما منو گرفت.
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت هشتم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-11.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت هشتم ). خودتون ديدين چي به من گفت . قسم ميخورم فراموش كرده بودم .منظوري نداشتم . مي دونم. منصور هم اهل اين حرفها نيست .خودم تعجب كردم .نمي دونم چرا اينكار رو كرده. عيب نداره، عوضش باعث شد صداي قشنگ شما رو بشنوم . همينكه به آرزوم رسيدم همه چيز رو فراموش كردم. چرا سكوت مي كردين مادرجون؟ خب، آدم تا شنونده نداشته باشه براي چي بايد حرف بزنه؟ ولي من كه بودم. ميترسيدم به منصور بگي، ولي امروز ديگه طاقتم تموم شد. يعني بازهم نمي خواين اون بفهمه. اگه نديدمتو...
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد2 ( قسمت سوم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-27.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد2 ( قسمت سوم ). عصبانی بلند شدم .دستم را کشیدم وگفتم :عصر بخیر شوهر خواهر عزیز. چرا عصبانی شدی گیسوجان؟ می رم بیرون قدم بزنم. من گیتی نیستم که بهم امر کنی. نمیخوام شما حس بگیرین .اینطور بهتره. منصور با عصبانیت بلند شد آمد مقابلم ایستاد.بازوهایم را گرفت و پرسید: تو کی رو دوست داری گیسو؟ دلم میخواست با نگاهم بفهمد. هنوز زوده که بفهمی منصور. پس به فرهان بگم دوستش نداریو اونو نمیخوای؟ دستهایش را در جیبش کرد، بطرفم آمد وگفت: از ساعت خبر داری؟ مادر خبر داد که تا...
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت پانزدهم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-18.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت پانزدهم ). ساعت هشت و پنج دقیقه صدای بوق اتومبیل منصور اعصابم را متشنج کرد . قلبم با شدت می تپید . جواب او چه بود؟ اضطراب به جانم افتاده بود. چند دقیقه بعد چند ضربه به در خورد . جوابی ندادم و خودم را بخواب زدم. آرام در را باز کرد .بالای سرم آمد .مطمئن شد خوابم .ملحفه را رویم کشید و رفت. نیمساعت پیش که بیدار بودن. بله، حتما خسته شده. اون هیچوقت این موقع نمی خوابید ، ساعت هشت و ربعه. به آقا نبی بگو دو تا از لامپهای اتاق من سوخته، عوضشون کنه. نکنه می...
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت بیست یکم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-24.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت بیست یکم ). مادر جون خیلی سریع رفت .این بار اصلا دوست نداشتم مادر برود .وقتی رفت احساس کردم دیگر او را نمی بینم .شاید هم این افکار به دلیل افسردگیهای دوران بارداری است .خدایا نکند برای مادر جون اتفاقی بیفتد . او را به تو می سپارم. قدمهایم را سریع تر کردم و خودم را به منصور رساندم . با هیجان وصف ناپذیر گفتم: منصور! منصور دست از ویولن زدن برداشت وگفت: چیه؟ چرا رنگ وروت پریده؟ حتما خیالاتی شدی گیتی جان. نه باور کن. انگار زن بود. نه، سلیقه تو بهتره.
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد2 ( قسمت دوم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-26.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد2 ( قسمت دوم ). چطور دلت اومد زن معصوم باردار رو بکشی؟ چطور دلت بحال اون بچه نسوخت؟ لعنتی تو یه حیوونی، پست فطرت! منصور مرا عقب کشید وگفت: بیا کنار گیسو، حیف دستهای تو نیست که به صورت این کثافت هرزه بخوره؟ و بعد مرا از اتاق بیرون برد، چیزی نمانده بود که از حال بروم. فردای چهلم وقتی برای خداحافظی به اتاق منصور رفتم، کنار پنجره ایستاده بود و به دور دست خیره شده بود .بقدری لاغر شده بود که یک لحظه پیش خودم گفتم: یعنی این همون منصوره که روزی دل منو لرزوند؟
ya3011.blogfa.com
الهه ی ناز یاسمن - الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت چهاردهم )
http://www.ya3011.blogfa.com/post-17.aspx
الهه ی ناز یاسمن. الهه ی ناز ( مریم اولیایی ) جلد1 ( قسمت چهاردهم ). گیسو نگاهی از سر دلسوزی به من کرد و گفت: پس بهتره خواستگارات رو به مهندس معرفی کنیم تا ایشون هم نظر بدن . منصور حالت چهره اش فرق کرد و گفت: یکیش که فرهانه. دومیش کیه؟ غیر از مهندس فرهان! راستش در همسایگی ما. گیتی بالاخره باید یکی برای ما بزرگتری کنه یا نه؟ خب چه کسی بهتر از مهندس متین. اگر یک بچه پنج ساله هم آنجا بود دقیقا متوجه رنگ پریدگی منصور میشد. گیسو جان بلند شو بریم بخوابیم. نه گیسو خانم بنشینین، به حرف گیتی توجه نکنین. خب گیتی ج...