sayeh86.wordpress.com
سایه و او | شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش!شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! (بدست سایه)
http://sayeh86.wordpress.com/
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! (بدست سایه)
http://sayeh86.wordpress.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
4.1 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
16
SSL
EXTERNAL LINKS
47
SITE IP
192.0.78.12
LOAD TIME
4.094 sec
SCORE
6.2
سایه و او | شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! | sayeh86.wordpress.com Reviews
https://sayeh86.wordpress.com
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! (بدست سایه)
سایه | سایه و او
https://sayeh86.wordpress.com/author/sayeh86
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! فوریه 6, 2010. پاسداری شده: آماده میشیم. فوریه 3, 2010. فوریه 1, 2010. ژانویه 16, 2010. پاسداری شده: –. ژانویه 10, 2010. پاسداری شده: خوب یا بد؟ ژانویه 8, 2010. پاسداری شده: جهانگرد بازی! ژانویه 6, 2010. پاسداری شده: سفرنامه اول عکس! Older Posts ». اسم من سایه نیست،اما این سایه ی خوشبختی است که تو روی وجودم پاشیده ای :). Juddy &long legs love. همیشه … رامونا. 039; * رویای سبز گلبرگ * '. آقا گلی و خانوم گلی. برای تو می نویسم…. دنیای پاستیل و جوجو.
سایه و او | شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! | صفحهٔ 2
https://sayeh86.wordpress.com/page/2
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! ژانویه 4, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. نوشته شده در Uncategorized. دسامبر 22, 2009 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. نوشته شده در Uncategorized. پاسداری شده: I’m back عکس! دسامبر 16, 2009 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. نوشته شده در Uncategorized. پاسداری شده: عیدتون مبارک! دسامبر 5, 2009 بدست سایه.
فوریه | 2010 | سایه و او
https://sayeh86.wordpress.com/2010/02
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! Archive for فوریه 2010. پاسداری شده: آماده میشیم. On فوریه 6, 2010. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». On فوریه 3, 2010. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». On فوریه 1, 2010. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». اسم من سایه نیست،اما این سایه ی خوشبختی است که تو روی وجودم پاشیده ای :).
سپتامبر | 2009 | سایه و او
https://sayeh86.wordpress.com/2009/09
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! Archive for سپتامبر 2009. پاسداری شده: دانشگاه من! On سپتامبر 28, 2009. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». پاسداری شده: واسه دل خودم! On سپتامبر 27, 2009. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». On سپتامبر 25, 2009. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». پاسداری شده: تولد اول. On سپتامبر 23, 2009.
ژانویه | 2010 | سایه و او
https://sayeh86.wordpress.com/2010/01
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! Archive for ژانویه 2010. پاسداری شده: –. On ژانویه 16, 2010. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». پاسداری شده: خوب یا بد؟ On ژانویه 10, 2010. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». پاسداری شده: جهانگرد بازی! On ژانویه 8, 2010. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. Read Full Post ». پاسداری شده: سفرنامه اول عکس!
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
16
دفترچه خاطرات بادوم خانوم
http://www.badoom-khanoom.blogfa.com/8910.aspx
دفترچه خاطرات بادوم خانوم. سایت لوازم آرایشی چند وقتی هست که به روز می شه. لطفا سر بزنید و نظرات و پیشنهاداتون رو اعلام کنید. Http:/ lavazem-arayeshi.blogfa.com/. نوشته شده در سه شنبه ۷ دی۱۳۸۹ساعت ۰:۵۳ قبل از ظهر توسط بادوم. سلاممن بادوم 21 سالمه و سه سال و خورده ای هست که با پسته دوستم و میخوام اینجا خاطراتم و بنویسم.و همچنین از دیدن نظراتون خوشحال میشم. ما به هم وصلیم. سالهای دور از خانه. چشم ها از ديوار رد مي شوند،ساكت! تلخ وشیرین روزهای من. ایکون های بامزه و ناز. یادداشت های دختر دستفروش مترو.
دفترچه خاطرات بادوم خانوم
http://www.badoom-khanoom.blogfa.com/8811.aspx
دفترچه خاطرات بادوم خانوم. چرا والدین پیر می شوند؟ روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با منزل یکی از کارمندانش تماس بگیرد. بنابراین، شماره منزل او را گرفت. کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: سلام. رییس پرسید: بابا خونس؟ صدای کوچک نجواکنان گفت: بله. می تونم با او صحبت کنم؟ کودک خیلی آهسته گفت: نه. رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: مامانت اونجاس؟ می تونم با او صحبت کنم؟ دوباره صدای کوچک گفت: نه. سلامم...
دفترچه خاطرات بادوم خانوم - شهر هرت
http://www.badoom-khanoom.blogfa.com/post-54.aspx
دفترچه خاطرات بادوم خانوم. شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان. مکروهند و رنگ سياه مستحب. شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي. مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر. شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند. شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند. تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند. شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر. زنانشان مي خرند اما حوصله ۵د. قدم زدن را با همسرشان ندارند. شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از. نبايد به ديگري بياموزي.
گریه های شبانه
http://www.geryehayeshabaneh.blogfa.com/8803.aspx
می دونم آخر قصه می رسی به داد من. امروز میخواستم ببینمت.به خاطر همین بهت زنگ زدم و پرسیدم کجایی؟ اما تو چی گفتی. همش منتظر بودم بیای تا ببینمت اما انگار زیاد برات مهم نیست که دارم میرم و تا ۵ تیر نیستم.دلم یه عالمه برات تنگ شده اما خب چه میشه کرد؟ مسئله اینجاست که تو دلت تنگ نیست و من باید مثلا درک کنم اما نمی دونم این درکها فقط چرا مال منه؟ و از طرف تو نباید صورت بگیره لااقل یه بار هم که شده. دارم سه هفته میرم که درس بخونم و امتحان بدم اما ناراحتم که تو رو ندیده دارم میرم. این شعر امروز همش توی ذهنم بود.
عسل تلخ
http://likepoison.blogfa.com/9003.aspx
هلن نه چندان عزیز. ببخشید که کامنت رو دیر دیدم چون به خاطر اسباب کشی به جای دیگه کامنتهای زیادی داشتم که کم کم خوندمشون و کامن تو رو که برای پست پایینر بود ندیدم راستش نمیخواستم جوابت رو بدم اما گفتم بذار بنویسم حداقل نویسندگیم تقویت میشه. راستش رو بخوای میدونم هدف خیرخواهانه ای نداشتی چون هیچ آدرسی نذاشتی که با هم بحث کنیم. گفتی که پسره از اول اینطور نبوده، اگر قرار باشه آدما اون چیزی که هستن باقی بمونن که اصلا پیشرفت و تغییر چه جایگاهی داره؟ راستش رو بخوای من آدمی هستم که بیش از همه خودم رو نقد میکنم و...
عسل تلخ
http://likepoison.blogfa.com/9001.aspx
نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۰ساعت 14:57 توسط دختره. نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 0:20 توسط دختره. نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰ساعت 16:3 توسط دختره. نوشته شده در یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 23:47 توسط دختره. تعطیلات عید خود را چگونه می گذرانید؟ نوشته شده در یکشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 22:54 توسط دختره. تولد عید شما مبارک. نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین ۱۳۹۰ساعت 3:33 توسط دختره. افکار عجیب غریب یک دختر عجول. آی سین - آی لان. اینبار دزیره می نویسد.
عسل تلخ -
http://likepoison.blogfa.com/post-197.aspx
از اینجا میرم یه جای دیگه. جایی که ناشناس باشم:). بقیه پستها رو رمزدار میکنم:). تا حالا هر کی آدرس جدید رو خواسته دادم. چون تعداد دوستام زیاده یادم نمیمونه به کی آدرس دادم به کی نه. اگه کسی جا مونده بگه:*. نوشته شده در شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۰ساعت 0:16 توسط دختره. افکار عجیب غریب یک دختر عجول. آی سین - آی لان. اینبار دزیره می نویسد. اینجا ایران من زن! اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است. اینجا خانه ی امن دلتنگی هایم است. باور کن رفتنم را. بلفی و لی لی بیت. تشریح صحنه های جرم.طنز. جوراب پاره و انگشت آزاد.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
47
*فردای من میتونه زیبا شه*
فردای من میتونه زیبا شه*. هر اتفاقی که برام افتاد حتما دلیل محکمی داره. یه ترک جدید به قلبم اضافه شد. تاريخ ۱۳٩٤/٢/۱٢ساعت ۳:٠٩ ب.ظ نويسنده شهریوری نظرات . سلامتی اون گرگ تیر خورده ای که هیچ موقع از زخم ناله نمیکنه. چون خوب میدونه اگه بناله کفتارها احساس غرور میکنن! زخمم خوب میشه . بی ناله . اما . میدرم . تمام کفتارهایی را که سر شکستن غرورم . . تاريخ ۱۳٩٤/۱/۱۳ساعت ٩:۱٩ ب.ظ نويسنده شهریوری نظرات . تا شقایق هست زندگی باید کرد! سلام دوستان حال شما؟ میخوام متن بهترین اهنگ دنیا رو بذارم. مگه یادم می ره اون ن...
sayeh
تفسیر زندگی از حسین پناهی. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم دی 1393 ساعت 12:48 توسط sayeh. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم دی 1393 ساعت 12:47 توسط sayeh. اعتقاد داشته باشید به حرفاتون. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم دی 1393 ساعت 12:44 توسط sayeh. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم دی 1393 ساعت 12:43 توسط sayeh. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم دی 1393 ساعت 12:42 توسط sayeh. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم دی 1393 ساعت 12:38 توسط sayeh. دلت براش تنگ شده! یاد لحظه ای بیفت که. اون همه ی بی قراری های تو رو دید. چشماشو بست و رفت. ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ .
اینجا دنیای منه
حتما مرا در میدان شهر. ب آتش خواهند کشید. اگر بدانند رویاهای من با تو. تا کجا ک پیش نرفته اند . نوشته شده در ساعت توسط سایه. میشکنم و نمیشکنی . داریم مردانه بازی میکنیم. چند قدم بیشتر نمانده. گام هایت را دقیق تر بگذار. چه فرقی میکند . اینجا جهان همینقدر بیخود است. بیخود هم مسیر من میشوی. بیخود گرفتار تو میشوم. بیخود هر بار قول میدهی ک میمانی. بیخود هر بار باور میکنم ک میمانی. راستی، از ترس چشم زخم های دخترکان کولی. تمام آسمانم را همرنگ چشمانت سیاه کرده ام . لطفی کن و دیگر. هیچوقت در شهر من آبی نپوش .
عطر ریخته
یادداشت های رضا مهدوي هزاوه. یکشنبه سوم اسفند 1393. اصفهان و سینماهای خالی. چه فرقی می کند الان کجا باشم؟ دماوند باشم یا مزرعه ای از گندم های زرد؟ اصفهان باشم و یا وسط باغ ملی اراک؟ سینماها خالی اند . درختان گرسنه اند. دوازده شب است. روی سی و سه پل راه می روم. با هندزفری تیتراژ پل چوبی را گوش می کنم. مردم خانه های خود را جا گذاشته اند و روی پل راه می روند. آدمها از روی پل عبور می کنند. وسط جمعیت ، تابستان سال هزار و سیصد و شصت و پنج. آن سال در هزاوه یادم است یک روز صبح زود به باغ رفتیم. از بس دویدیم ...
چکامه
89/2/18 : 3:39 عصر. ارغوان شاخه ی همخون جدا مانده ی من. اسمان تو چه رنگ است امروز. یا گرفته ست هنوز؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است. اسمانی به سرم نیست. از بهاران خبرم نیست. انچه میبینم دیوار است. اه این سخت سیاه انچنان نزدیک است. که چو برمیکشم از سینه نفس. ره چنان بسته که پرواز نگه. در همین یک قدمی میماند. کورسویی ز چراغی رنجور. قصه پرداز شب ظلمانی ست. که هوا هم اینجا زندانی ست. هر چه بامن اینجاست. رنگ رخ باخته است. افتابی هرگز گوشه ی چشمی هم. بر فراموشی این دخمه نیانداخته است. یاد رنگینی در خاطر من.
سایه و او | شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش!
شب شراب رو دوست دارم،حتی با وجود خماری بامدادش! پاسداری شده: آماده میشیم. فوریه 6, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. نوشته شده در Uncategorized. فوریه 3, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. نوشته شده در Uncategorized. فوریه 1, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:. نوشته شده در Uncategorized. پاسداری شده: –. ژانویه 16, 2010 بدست سایه.
سایه
سایه احساس و شعورو احساس سایه بودن. آخرین دیدار امام حسین علیه السلام و فرزندش علی اکبر. ای شقایق های دشت کربلا. شعر با من بود )(قسمت اول). مراسم تحلیف وکلای جوان. مدتی این مثنوی تاخیر شد. خشک شد چشمه چشمم. به نامت ای گرامی. آخرین دیدار امام حسین علیه السلام و فرزندش علی اکبر. Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4. آخرین دیدار امام حسین علیه السلام و فرزندش علی اکبر. اي صفاي ديده ام باز آمدي. با لب عطشان و سوزان آمدي. آمدي جانم به قربان تنت. رفتي اي جان من و ليلي نبرد.
جواب سوالم تو باشی اگر...
جواب سوالم تو باشی اگر. درد ها به تکرار عادت کرده اند. و من به قول آن دوست. نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۴ساعت 15:36 توسط سایه. امروز از آن روزهایی است که. با بغض شروع شد. به زور سر پایم. اما چاره ای نیست. خیری در پیش است شاید. و این شاید چقدر نگرانم میکند. چقدر ایمان و توکلم به این شاید وابسته می شود. این هم بازی دیگری است از خدای شایدها. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۴ساعت 12:31 توسط سایه. ادمها را به حساب نیاورم. همچون واقعیتی که هرگز محقق نمی شود. اصل ماجرا همین است.
شاید این منم
گاهی در شعور کلمه و موسیقی رها می شوم. در پیچ و تاب رقص انگشتها و اشک های من. گاهی بیابان فاصله ها. چقدر تلخ می شود. هر انسان دریچه ایست به سوی خداوند. اگر به شدت اندوهناک شود. محبت غریب ترین واژه ی دنیا. یادداشتهای آدم برفی به امیلی در نیومون. دل نوشته هاي دخترک بارانی. حرف های جاری در من. هفت دقیقه مانده به صبح. رقص روی سیم های خاردار. تعطیلی از دست رفته. باران زده ی فصل درد. عاشقانه ها و کبود. حرف های یک شاعر مرده. آقا دیو و خانوم لولو داستان کوتاه. بودنم را پرنده باور می کند یا پاییز؟ کسی چه می داند!
شاید این منم
نوشته ها، شعرها و گاهی داستانک های من. وقتی هیچ کس دیگری نباشد. می خواهم از اینجا بروم. اینجایی که زیر غبارهای کهنه اش ردپای خنده های تو بیداد می کند. و فرش های آب نخورده. از بیداری های شبانه ی تو حرفها دارند. اینجایی که هنوز تخت اتاقت. از نشستن دیگران کلافه می شود و باز ناله ناله ناله. و زیر تشک های کهنه اش. جوراب های مچاله شده ی تو دیگر منتظر پوشیده شدن نیستند. خوب نگاه می کنم. دیوارها دیگر خسته شده اند. صدایشان را می شنوم، فریاد می زنند! دوست دارند جایشان را به آجرهای تازه بدهند. می خواهم از اینجا بروم.
جرمم این بود، من خودم بودم
جرمم این بود، من خودم بودم. دوشنبه هجدهم اردیبهشت 1391. Sayeh sepid 94@yahoo.com. این وبلاگ هک شده هرکی میخواد. نوشته شده توسط سایه در ساعت 21:30 لینک. پنجشنبه هفتم اردیبهشت 1391. نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟ با شما طیکردهام راه درازی را. خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟ راه ششصدسالهای از دفتر حافظ. تا غزلهای شما،ها، میشناسیدم؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست. من همان خورشیدم اما، میشناسیدم. پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر. اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟ رودهای رو به دریا!