shabneveshtehayam6.blogfa.com
شب نوشته هاشب نوشته ها - نوشته های شبانه
http://shabneveshtehayam6.blogfa.com/
شب نوشته ها - نوشته های شبانه
http://shabneveshtehayam6.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Thursday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
1
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.203 sec
SCORE
6.2
شب نوشته ها | shabneveshtehayam6.blogfa.com Reviews
https://shabneveshtehayam6.blogfa.com
شب نوشته ها - نوشته های شبانه
شب نوشته ها - شبانه ی هشتادم
http://www.shabneveshtehayam6.blogfa.com/post/83
یه عده ای هستن فکر می کنن خیلی باهوشن خیلی زرنگن خلاصه فکر می کنن می تونن به همین راحتی مشتتو باز کنن . این آدما رو باید اول بهشون بگی عزیزم زور نزن . بعد با همون مشتت بزنی توی دهنشون . بعدم دیگه خودت مشتتو براشون باز کنی گناه دارن بیچاره ها . نوشته شده در سه شنبه سوم اردیبهشت 1392ساعت 20:45 توسط فاطمه. گهگاهی چند کلمه از قلمم می چکند . سر می خورند و روی کاغذ می افتند و تو گهگاه می خوانی شان . شاید هم نه ولی من می نویسم .
شب نوشته ها - شبانه ی هفتاد و ششم
http://www.shabneveshtehayam6.blogfa.com/post/78
شبانه ی هفتاد و ششم. امروز خدا قطره های عشق از آسمان می فرستاد و من مردمی را دیدم که سنگر گرفته بودند . مردمی که از خیس شدن هراس داشتند و یادشان نبود سال های سال در دل خاک خواهند خفت . من باران را می بوسم ، نسیم را در آغوش می گیرم و همسایه ی ابرم . من از آب و خاک و غبار هراسم نیست . من از حرف هایی می ترسم که شیشه ی خانه ی قلب ها را می لرزاند . از نگاه هایی که رعد و برق می شوند و بغض هایی که می شکنند . باران که می بارد سنگر نمی گیرم . طبق معمول سرماخوردم .مشکلی نیس عادت دارم .
شب نوشته ها - شبانه ی هفتاد و هفتم
http://www.shabneveshtehayam6.blogfa.com/post/79
شبانه ی هفتاد و هفتم. راه افتاده بودم در کوچه ی خاطرات . بی خیال باید های امروز و نباید های فردا . راه افتاده بودم در خواب های شش سالگی ام. یک نگاهم به آسمان بود و یک نگاهم به برق کفش های قرمزم . و فاصله زمین را تا آسمان وجب می کردم . طولی. نمی کشید راهی خانه اش شدن . هر وقت دست هایم را باز می کردم ، در مشتم بود . اگر با پا بروی ، باسر بر می گردی اما دلت که برود ، برگشتنی در کار نیست . نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۲ساعت 19:50 توسط فاطمه.
شب نوشته ها - شبانه ی شصت و پنجم
http://www.shabneveshtehayam6.blogfa.com/post/67
شبانه ی شصت و پنجم. همه شهر را چراغان خواهم کرد . امروز قلبم شفا گرفته است . دیگر با سرد و گرم شدن احساست نمی شکند . محکم شده ، مرد شده از بس که نامردی هایت را دیده است . من کلاغ آزاد بودن را به کبوتر سفید در قفس ترجیح می دهم . دیگر آزاد شده ام . سیاهی ام به دنیایی سپیدی می ارزد . دیگر از شب نمی ترسم ، از تنهایی ، از تاریکی ،از هیچ چیز دیگر نمی ترسم . هر چه را فکرش بکنی کشیده ام چشیده ام . پرواز می کنم تا آخر شب تا جایی که چشمی دیگر نبیندم . نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۱ساعت 20:55 توسط فاطمه.
شب نوشته ها - شبانه ی هفتاد و دوم
http://www.shabneveshtehayam6.blogfa.com/post/74
شبانه ی هفتاد و دوم. صدای در بلند می شود ، در را که باز می کنم تو می آیی و یک کوچه پر از شکوفه . دو سین دیگر مانده . یکی سلام من و دیگری سلام تو . دوستان پیشاپیش سال نو مبارک . دیگه تا تعطیلات عید نمیام . خداحافظ همتون . نوشته شده در دوشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۱ساعت 12:23 توسط فاطمه. گهگاهی چند کلمه از قلمم می چکند . سر می خورند و روی کاغذ می افتند و تو گهگاه می خوانی شان . شاید هم نه ولی من می نویسم . به خاطر خاطراتی که در ذهنم صف کشیده اند . من می نویسم و تو بخوان . نخواستی هم .
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
شب نوشت – نوشته های شبانگاهی
رازهای فیلم سیاسی – اجتماعی ابد و یک روز. رازهای فیلم سیاسی – اجتماعی ابد و یک روز. فیلم ابد و یک روز ، اولین ساختة بلند سینمایی سعید روستایی که با دریافت 9 سیمرغ بلورین، موفقترین فیلم جشنواره فیلم فجر سال 1394 بود، این روزها بر پردة سینماهای کشور است.این فیلم است که جایزة بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد با نمایش خانوادهای شلوغ و نابسامان، به طور نمادین به اوضاع اجتماعی و سیاسی امروز ایران پرداخته است. این خانواده ثروت ندارد و با اینکه صحبتی از فقر در آن نمیشود ولی آشکارا فقیر است.
فریادی از جنس قلم
فریادی از جنس قلم. یه جای کوچیک واسه فریادای بلند من. در کسوف نا موزون عشق. و طلوع بی وقت غم ها. و مایوسم از اتمام این کسوف و بر آمدن نور. و می ترسم از امواج سهمگین آن. می ترسم که کورسوی دیدگانم. به سبب این امواج از دیدار رخش بی نصیب گردد. شنیده ام که میگذرد کسوف. و می دانم این حقیقت شیرین را. ولی می ترسم از این سیاهی. که ریا باشد و بوی دیگری دهد. می ترسم از این جوی تاریک روان. که گرگ در پوستین باشد. و می ترسم از این کسوف. که مبادا ،مرگ باشد. به که توانم پناه برد. به که توانم غمم گفت. آیا توان نفرین دارم؟
شب نوشته ها
مه 24, 2011. به زودی در این مکان یک وبلاگ با پست های جدید ساخته میشود. نوشته شده توسط شبگرد. اکتبر 20, 2010. یکی خواهشن به رهبر فرزانه بگه واکسن اونیه که رو بازو میزنن نه اونی که ماتحت ملت فرو میکنن! برچسبها: واکسن پپسی و کوکا کولا. نوشته شده توسط شبگرد. اکتبر 20, 2010. تحقیقات علمی دانشمندان نشان داده است، در صورتی که خس و خاشاک به شدت سرکوب شوند، در طی واکنش های متوالی تبدیل به میکروب های سیاسی کشنده میشوند. سازمان مبارزه با دیکتاتوری حاد. نوشته شده توسط شبگرد. سپتامبر 28, 2010. نوشته شده توسط شبگرد.
شب نوشته
به خاطر خاطره هایت خاطرت در خاطرم خاطره انگیزترین خاطره هاست. قابل توجه بازدیدکنندگان محترم :. فعالیت های این وبلاگ به دلیل مشکلاتی همچون دسترسی بر پرشینبلاگ به وبلاگ http:/ beautyroom.blogfa.com. منتقل گشت. لذا کسانی که با این وبلاگ در رابطه بوده اند میتوانند روابط خود را در وبلاگ جدید نیز ادامه دهند. ساعت ۱٠:٥٦ ب.ظ روز دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸٩. چه کسی واقعا خدا را دوست دارد! مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت. تگ ها : ادبی.
شب نوشته ها
نوشته شده در چهارشنبه 2 مرداد1392ساعت 22:11 توسط شب نویس. نوشته شده در دوشنبه 31 تیر1392ساعت 23:57 توسط شب نویس. نوشته شده در شنبه 2 آبان1388ساعت 19:12 توسط شب نویس. نوشته شده در پنجشنبه 2 مهر1388ساعت 17:29 توسط شب نویس. زشهر کوفه به گوشم رسد صدای علی. غریو گریه و آوای ناله های علی. سکوت غربت دلتنگ کوفه میداند. که چاه بود و شب و بانگ هایهای علی. به عشق جان پیمبر به سوی مرگ شتافت. ببین چه مایه صفا بود در وفای علی. به نام دین خدا بسکه حیله ورزیدند. زمانه همچو قفس تنگ شد برای علی. همان کسان که علی.
شب نوشته ها
یه عده ای هستن فکر می کنن خیلی باهوشن خیلی زرنگن خلاصه فکر می کنن می تونن به همین راحتی مشتتو باز کنن . این آدما رو باید اول بهشون بگی عزیزم زور نزن . بعد با همون مشتت بزنی توی دهنشون . بعدم دیگه خودت مشتتو براشون باز کنی گناه دارن بیچاره ها . نوشته شده در سه شنبه سوم اردیبهشت 1392ساعت 20:45 توسط فاطمه. شبانه ی هفتاد و نهم. دیگر نه کسی انتظار مرا می کشد و نه من انتظار کسی را . می خواهم کمی غیر منتظره باشم . دیگه داره حالم به هم می خوره . دیروز دوتا کتبی داشتیم مطالعات و زیست. فردا : کتبی ریاضی. چون فقط ب...
سایت تفریحی
پرشین وی سایت تفریحی،سایت تفریحی بیتوته،بیتوته،سایت تفریحی فانی فاز،09398950658.
shabneveshteyman.persianblog.ir
شب نوشت
ساعت ۱٠:۱٢ ب.ظ روز جمعه ۱٦ دی ۱۳٩٠ کلمات کلیدی:. من تسلیم شده ام می دانم بازنده ام در بازی بدون برد. من فرو افتاده ام و اجازه داده ام از من گذر کنند .آنکس که زمانی زندگیم بود و اویی که امروز تمام هستی ام شده.چنان شکسته ام که حتی توان نفس کشیدن هم ندارم. ساعت ۱٠:٢٦ ب.ظ روز شنبه ۱٠ دی ۱۳٩٠ کلمات کلیدی:. ساعت ٦:۱٢ ب.ظ روز دوشنبه ٢٠ تیر ۱۳٩٠ کلمات کلیدی:. من عاقبت از اینجا خواهم رفت. پروانه یی که با شب می رفت این فال را برای دلم دید. دیریست که چمدانم را از شوق ماهیان و تنهایی خودم پر کرده ام. ساعت ۱...
شب-نوشتها | Whereof one cannot speak; thereof one must be silent. L.Wittgenstein
Whereof one cannot speak; thereof one must be silent. L.Wittgenstein. دلایل کمی ندارد اعتیادم به کار ، از آن جمله اما مورد جدیدی هست که البته شاید پیش از این هم به نظرم رسیده باشد. موتور الکتریکی بزرگی را در نظر بگیرید که روشن است و هیچ باری ( load ) بر آن قرار ندارد. این موتور در اثر شدت چرخش بعد از مدتی میسوزد (اگر نظر متخصصان غیر از این است، پیشنهاد میکنم رویه ی «در مثل مناقشه نیست» را پیش بگیرید). وضع ذهن من هم چنین است. افکارم باری ندارند اما موتور را به چرخش وامیدارند. نوشته شده توسط نفر. شب اما ای...
شب نوشت های من
شب نوشت های من. شب نوشت های من. به بدون مرز رفتم. نوشته هایم را در (بدون مرز). نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۹ساعت توسط پیمان. به افسانه های رنگ باخته. در سیاهی دود شومینه. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم فروردین ۱۳۸۹ساعت توسط پیمان. به پاهایش نگاه کرد کفش به پا نداشت! به سختی چشمهایش را گشود ملافه تختش از تعرق زیاد خیس شده بود .به زحمت بطری کنار دستش را برداشت و کمی از آن نوشید سپس همه ی آن را سر کشید ریه هایش را از هوا پر کرد و دوباره دراز کشید. نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی ۱۳۸۸ساعت توسط پیمان.
آسمان
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که درازست ره منزل و من نو سفرم. به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو. سپیدهدم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟ نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم. ببین چه بیپروا، ره تو میپویم، بگو کجایی؟ کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم. به غیر نامت کی نام دگر ببرم. اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟ به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی؟ فتادهام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی؟ یک دم از خیال من، نمیروی ای غزال من. دگر چه پرسی ز حال من. تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام.