shiadate.blogfa.com

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/86084.aspx

روز يکشنبه هفته پيش حسابي خنديدم ساعت اول ادبيات ساعت دوم شيمي. ساعت اول ادبيات داشتيم ( هموني که روز اول منو از کلاس انداخت بيرون) رسيدم. تو کلاس چند تا مشت محکم زدم تو در همه با عصبانيت برگشتن طرفن ابرو انداختم. يکي از دوستام کاظم ( . کاظمي بهش مي گيم کاظم) گفت : بازم اين. اومد اود بشينم ديدم صندليا بهم ريختست با صرو صداي قشنگ. نشستم وقتي نشستم ديدم بچه ها دستاشونو از رو. وسايلم رو گذاشتم رو صندلي و رفتم کنار پنجره يه دفعه چشم خورد ب. ديدم اين قسمت نشيمنش کلا بلند شده و همينطوري ول. برش داشتم و گفتم:.

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/86081.aspx

پارک آزادی اولین جایی بود که چهارتایی رفتیم. وااااااااي نمي دونيد اولين روزي که چهار تايي با هم رفتيم بيرون چقدر. هنوز که هنوزه يادش مي کنيم و مي خنديم که با اينکه. هم دوست بوديم چقدر از هم رو مي گرفتيم. ظهر وقتي از مدرسه. تعطيل شديم طبق معمول هميشه چهارتايي رفتيم خونه ي دوقلوها البته. اولش رفتيم ترشي فروشي و ترشي خريديم بعدم رفتم و کاهو خريديم و. اونوقت رفتيم خونه و يه پتويي زير درخت انگور انداختيم و نشستيم ترشي با. هووووووووووووووووووم نمي دونيد چقدر چسبيد). حوصلمون سر رفت گفتيم چکار کنيم چکار نکنيم و.

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-12.aspx

روز يکشنبه هفته پيش حسابي خنديدم ساعت اول ادبيات ساعت دوم شيمي. ساعت اول ادبيات داشتيم ( هموني که روز اول منو از کلاس انداخت بيرون) رسيدم. تو کلاس چند تا مشت محکم زدم تو در همه با عصبانيت برگشتن طرفن ابرو انداختم. يکي از دوستام کاظم ( . کاظمي بهش مي گيم کاظم) گفت : بازم اين. اومد اود بشينم ديدم صندليا بهم ريختست با صرو صداي قشنگ. نشستم وقتي نشستم ديدم بچه ها دستاشونو از رو. وسايلم رو گذاشتم رو صندلي و رفتم کنار پنجره يه دفعه چشم خورد ب. ديدم اين قسمت نشيمنش کلا بلند شده و همينطوري ول. برش داشتم و گفتم:.

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-14.aspx

بعد یه تاخیر طولانی. سلام به همه ي دوستاي خوبم. دلم واسه اينكه بيام و تو اين صفحه با شما حرف بزنم يه ذره شده بود. خوب حالتون چطوره؟ بد نيست اگه اين كنكور بزاره.راستي بهتون گفته بودم كه شدم پشت كنكوري به قول يارو گفتني آدو تو. آفتابه اب بخوره جلو همه ضايع بشه ولي كنكوري نشه . منم كنكور مزخرف ۸۷ شدم ۱۱ هزار شبانه. هم قبول شدم ولي نتونستم از رشته اي كه مي خواستم بگذرم اينطوري شد كه شدم پشت كنكوري. هرچند اسي و سوسن و موشي ( سعيده- زهرا- فهيمه) بهم گفتن خاك تو سرت برو نرفتم .به قول يارو. کی فکر می کرد من و ای...

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-9.aspx

اول مهر 86 و پیش دانشگاهی. سلام من دوباره آپیدم. امروز یک مهر ۸۶ من امسال رفتم پیش دانشگاهی و. امروز اول مدرسه. ها بود اولش که رفتم که غریب بودم غریب کش شدم. ۳ نفر پامو لگد کردن نفر سوم گفت وای ببخشید گفتم عیبی نداره همیشه. گفتن تا سه نشه بازی نشه. بعد از کلی سخن رانی که خدایی یکی گوش نداد چی گفتن رفتیم سر. کلاس ساعت اول ادبیات داشتیم دبیره که اومد داخل بلد شدیم سلام کرد. و ما هم جوابش دادیم یه دفعه پرو برگشت بهم گفت :. عزیزم سلام سلامتی میاره. خب جلوی بچه ها ضایع شدم. گذاشتم نه برداشتم گفتم:. امسال لازم...

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-6.aspx

من و سعیده و مرجان و مرضیه. مرضيه و مرجان دوساله بودن و به خاطري كه سال قبل هم خودش و. مرضيه توي يه كلاس بودن خيلي خوب همديگرو مي شناختند، مرضيه بر. خلاف پرشر وشوري مرجان دختر آرومي بود. رفتار و اخلاق مرجان با ما و بقيه بچه ها خوب بود ولي كم كم متوجه شدم. مرجان اوني كه نشون مي ده نيست، دختر دو رويي بود مثلا يكي از كاراش. كه منو حسابي عصباني مي كرد اين بود كه وقتي توي كلاس بوديم و. مرضيه هم پيشمون بود حسابي از مرضيه تعريف مي كرد ولي همين كه. زنگ مي خورد دست منو و سعيده رو مي گرفت و مي برد تو حياط و مي.

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-10.aspx

شب احیا و مسخره بازی های سعیده. ديشب احيا بود. شب آخر . من تقريبا شش سالي مي شد که پامو تو مسجد نذاشته بودم ولي. ديشب رو به خاطر يکي از دوستام. که از من خواسته بود که مسجد برم. رفتم اول اينکه ازش خيلي ممنونم چون حس مي کنم خيلي از. خودم دور شده بودم ديشب حسابي خودم و خالي کردم. ديروز عصر. دوستم زهرا اومد پيشم. بهم سر بزنه بهش گفتم امشبم مي ريد احيا گفت. آراه گفتم منم مي خوم امشب بيام و قرار شد بهم. خبر بده کي مي ره. همون موقع به سعيده و فهيمه زنگ زدم و گفتم ما مي خوايم بريم شمام. خب نمي شد. آخر شب. کرکر ب...

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-15.aspx

نمیدونم چقدر وقته نیومدم دیگه حسابش از دستم در رفته. نمی دونم چرا آپ نکردم دیگه شاید اب خودم هم لج کردم.ولی دلم واسه او موقع ها تنگ شده الان خیلی وقته دوستام رو ندیدم یکی ماههره یکی نی ریزه یکی مرودشته یکی هم شیراز. دلم واسشون تنگ شده. اصلا چرا اینارو اینجا می نوشتم؟ الان چرا اینارو می نویسم؟ خیلی چیزا عوض شده ولی ما چهار تا با اینکه از هم دوریم هنوزم دوستیم ایو وبلاگم هنوز هستش. نوشته شده توسط رویا در شنبه چهارم تیر ۱۳۹۰ ساعت 3:33 لینک ثابت. خدایی بازی روزگار رو می بینید ؟ هفته او ل تیر ۱۳۹۰.

4gool.blogfa.com

من و دوستام

http://www.4gool.blogfa.com/post-7.aspx

بالاخره با هم دوست شدیم. من از مسافرت برگشتم مسافرت خوش گذشت جاتونم . بود. شهريورم تولدم بود تولدم مبارک من الان رفتم تو 18 سال . ما که از مرجان جدا شديم اون با سعيده و فهيمه دوست شد و تقريبا. دوستاي صميمي بودن. تو همين گير و دار قرار شد بچه هاي خوب کلاسا. رو ببرن اردو من که مي دونستم جزوشونم ( آخه من به جاي درس خوندن. تمام کاراي کاميوتري مدرسه رو انجام مي دادم و مدير و معاون و دبير. پرورشي و . پارتيهام بودن) خلاصه سر کلاس رياضي بوديم که معاون. مدرسه اومد و اسامي رو خوند - گاهي اوقات اصلا نمي شه حدس زد چه.