zavieizist.blogfa.com

jokker.blogfa.com

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست - دود

http://www.jokker.blogfa.com/tag/دود

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست. یک چیزهایی توی فکرم هست که ترجیح می دهم نباشد.زولپیدم بخورم؟ قرصی نیستم.سیگار بکشم؟ دودی نیستم.سرم را بکوبم به دیوار؟ از مرگ می ترسم.بنویسم؟ نمی توانم فکر کنم.مغزم گیرپاژ کرده است.گریه کنم؟ ایده ی خوبی است.اگر من دارای دو بعد طول و عرض باشم پس چیزی به نام ارتفاع در مغزم نمی گنجد و گیرپاژ می کنم.نکند یک بعد ام را از دست داده ام؟ نوشته شده در چهاردهم تیر ۱۳۹۵ساعت 0:24 توسط دلقک. داستان نویس و شاعر نیستم،نقاط عطف منحنی زندگی ام را می نویسم. روایتی درباره ی تنهایی.

jokker.blogfa.com

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست - هشتاد و هفت

http://www.jokker.blogfa.com/post/113

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست. گفتم: "هیچ،فقط دلم گرفته است".رفتم توی هال نیمه تاریک که با نور هالوژن آشپزخانه،کمی روشن شده بود و سایه ام را انداخته بود روی پنجره.شماره ی آژانس را گرفتم.جواب ندادند.چند بار دیگر شماره را گرفتم."لعنتی جواب نمی دهد".سرم را از پنجره ی هال آوردم بیرون و پایین را نگاه کردم.مجیدی هنوز بیدار بود.به مجیدی پیام دادم که بیدار هستید؟ بدون فاصله جواب داد بله.گفتم شماره ی آژانس می خواهم.شماره را داد و گفت: "مواظب خودت باش آبجی گلم"ابجی گلم؟ روایتی درباره ی تنهایی.

jokker.blogfa.com

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست - هشتاد و نه

http://www.jokker.blogfa.com/post/116

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست. حالا همه ی گذشته ام محو شده و نمی توانم درست به یاد بیاورم.چرا به اینجا رسیدم؟ ریشه ی این ها کجاست؟ آیا برای متلاشی شدن فقط یک جرقه لازم بود؟ و یا ان جرقه ی نامبرده خودش یک بمب بود؟ بعد از همه ی این ها چیست؟ آیا روزی همه ی این حس ها تمام می شود؟ و یا هیچ عدمی وجود ندارد؟ من از جاودانگی می ترسم.آه،. قلبم را در مشتش میفشاردددد. نوشته شده در بیست و چهارم تیر ۱۳۹۵ساعت 0:25 توسط دلقک. داستان نویس و شاعر نیستم،نقاط عطف منحنی زندگی ام را می نویسم. روایتی درباره ی تنهایی.

jokker.blogfa.com

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست - نود

http://www.jokker.blogfa.com/post/118

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست. دلم یک قرار دو نفری می خواهد،ترجیحا پاییز باشد و یا بارانی باشد و همینطور روز تعطیل باشد.دلم یک قرار دو نفری در روز تعطیل بارانی می خواهد که برایش به پدر و مادرم جواب پس ندهم و همینطور وقت خداحافظی هیچ تعهدی نداشته باشم.دلم یک قرار ساده ی دوستانه می خواهد.همین. نوشته شده در بیست و چهارم تیر ۱۳۹۵ساعت 0:26 توسط دلقک. داستان نویس و شاعر نیستم،نقاط عطف منحنی زندگی ام را می نویسم. آرشیو موضوعی،شامل پست هایی است که در چهار مکان جغرافیایی نوشته شده است. روایتی درباره ی تنهایی.

jokker.blogfa.com

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست - نود و پنج

http://www.jokker.blogfa.com/post/127

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست. نوشته شده در بیستم شهریور ۱۳۹۵ساعت 0:28 توسط دلقک. داستان نویس و شاعر نیستم،نقاط عطف منحنی زندگی ام را می نویسم. آرشیو موضوعی،شامل پست هایی است که در چهار مکان جغرافیایی نوشته شده است. روایتی درباره ی تنهایی. وبلاگ هایی که می خوانم. روزانه های کاملا شخصی. نوشته های یک بانوی جوان.

pamuk.blog.ir

دانشگاه جزء اجتماع است!! :: پاموک

http://pamuk.blog.ir/post/194/دانشگاه-جزء-اجتماع-است

دانشگاه جزء اجتماع است! يكشنبه ۲ آبان ۹۵. خواستگار دیپلمه با 53 متر زبون داشت از خودش و کار و بارش میگفت. من اینم، من اونم، من الم، من بلم و. پرسید شما تحصیلاتتون چیه؟ گفتیم فوق لیسانس. یه خرده مکث کرد و برای اینکه کم نیاورده باشه گفت: درسته شما درس خوندی ولی در عوض منم تو اجتماع بودم. اصلا یه جوری گفت تو اجتماع بودم انگار که بنده تا الان تو طویله بودم! يكشنبه ۲ آبان ۹۵. جمله آخرتو بهش نگفتی؟ نه والا جرات نکردم. تو دلم گفتم :) ). يكشنبه ۲ آبان ۹۵. يكشنبه ۲ آبان ۹۵. وای عالیییییییی :) ) ). يكشنبه ۲ آبان ۹۵.

pamuk.blog.ir

مردا وقتی فکر می کنن... :: پاموک

http://pamuk.blog.ir/post/192/مردا-وقتی-فکر-می-کنن

مردا وقتی فکر می کنن. شنبه ۱ آبان ۹۵. مامانم روی کاغذ با چند تا خط و دو تا مداد رنگی خیلی ساده لباسی که می خواست برای خان داداش ببافه رو کشید. کاغذ رو داد دست خان داداش گفت ببین خوبه؟ اونم اول خیلی با دقت نگاهش کرد و بعد مداد گرفت دستش و مشغول شد. بعد دوباره نگاه نگاهش کرد و هی فکر کرد. آخر سر با اضافه شدن یه سر و دو تا دست و دو تا پا به طرح لباس کذا، برگردوندش به مامانم و گفت هر چی می بافی فقط یه طوری نباشه که با انگشت تو خیابون نشونمون بدن! مثل نقاشی این آقاهه مانتو هم نباشه! شنبه ۱ آبان ۹۵. ارسال نظر ...

pamuk.blog.ir

رفیق شاه :: پاموک

http://pamuk.blog.ir/post/197/رفیق-شاه

چهارشنبه ۱۲ آبان ۹۵. از سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات. به قلم شخص قبله عالم:. یحیی خان، من و سایرین از خنده مردیم. می گفت چرا می خندید. مگر بد است. من زیر کرسی بنشینم. چه عیب دارد. من رفیق شاه هستم. من لله باشی هستم. من مثل گیس سفید هستم. در بچگی شاه فلان جا را می شستم. چرا ننشینم. زیر کرسی. خلاصه این قدر نامربوط گفت، از خنده مردیم. بعد رفت. شهریار جاده ها/سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات/ به کوشش: محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی/ انتشارات سازمان اسناد ملی ایران / 1372 (خیلی هاتون هنوز به دنیا نیومده بودید!

jokker.blogfa.com

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست - هشتاد و هشت

http://www.jokker.blogfa.com/post/115

دست نوشته های یک دلقک ساکن ماساچوست. از طرفی این کار بسیار حساسی است چون طلا با ارزش است و جنس هایی که فلان کارخانه یا شرکت برای این کار به من می سپارند هم همینطور.برای همین بیخیال کیمیاگری شده ام و میخواهم شمع درست کنم.البته واکس هم می شود تولید کرد ولی فکر نمی کنم بتوانم بفروشم. نوشته شده در بیست و چهارم تیر ۱۳۹۵ساعت 0:25 توسط دلقک. داستان نویس و شاعر نیستم،نقاط عطف منحنی زندگی ام را می نویسم. آرشیو موضوعی،شامل پست هایی است که در چهار مکان جغرافیایی نوشته شده است. روایتی درباره ی تنهایی.