yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - باغمیشه . ۴
http://www.yadestan.blogfa.com/post-122.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴. باغمیشه . ۴. نورالدین را دو ماهی می شد که ندیده بودم . اکرم هم سه هفته ای می شد که به تهران رفته بود . خلاصه دلتنگ بودم . به سلطنت گفتم فردا از مدرسه می روم خانه شهناز . شهناز داشت با تلفن حرف می زد که رسیدم . مرتب بله ، بله می گفت و بعد هم ، نورالدین ، هان! یک حاج علی اکبری بود بند مالی که رای باز بود . پرسید تو پسر استوار چایچی هستی؟ سلطنت هم آمد خانه ما ، گفت اسمش چیه ، گفتم پرهام ، گفت ، فرمان؟
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۴
http://www.yadestan.blogfa.com/post-135.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴. فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۴. گل مراد و گل احمد دو برادر بودند که از روستای ونیار آمده بودند . خانه گل مراد در محله کلانتر بود و خانه گل احمد در کوچه شورچمن . گل مراد برای کلانترلی ها کار می کرد و گل احمد برای دستمالچی ها . گل احمد دو پسر و سه دختر داشت . اسداله ، عبداله ، ام لیلا ، فرخنده و سه دختر دیگر . و می دانیم که سال سی و چند سلطنت زن نصراله شد و گل خاتون و مراد و اسرافیل بدنیا آمدند .
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۱
http://www.yadestan.blogfa.com/post-131.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴. فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۱. اکنون که این را می نویسم سالها از آن روزها می گذرد و خانه عباسقلی مثل خانه ارواح شده است . اینکه نکند من واقعا همان دکتر زندان باشم که دارم این نامه را در مترو برای تو می نویسم یا همین غضنفر پسر نورالدین که هر روز چهار تا فلوکستین می خورد نمی دانم . به تونل های میانه رسیده بودیم که یک تریلی از لاین روبرو سبقت گرفت و کم مانده بود آه فضه همان یکساعت اول نفله مان کند .
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۳
http://www.yadestan.blogfa.com/post-134.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴. فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۳. گلدسته سرطان داشت . دکتر برایش بلق نوشته بود . و این بلق همان برق است . همان رادیوتراپی که آن روزها در تبریز نبود . و بالاخان هر ماه یکبار گلدسته را به تهران می برد . برای بلق . مقصود پنج سالش بود . اکرم هشت سال . شهناز چهارده سال . بالاخان هفده سال و طرلان بیست سال . طرلان نامزد بود . سال چهل و سه حمزه علی زنی گرفت بنام زیور که سیگار زر می کشید . حیدر علی شب کار بود...
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه
http://www.yadestan.blogfa.com/94052.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. شنبه دهم مرداد ۱۳۹۴. باغمیشه ویرایش مرداد 94 قسمت اول. اکنون که این را می نویسم سالها از آن روزها می گذرد و خانه زیناقولی مثل خانه ارواح شده است . اینکه نکند من واقعا همان دکتر زندان باشم که دارم این نامه را در مترو برای تو می نویسم یا همان ابراهیم قلی بی دندان که نرسیده به تونل قافلانکوه در صندلی روی چرخ اتوبوس خوابش برده است یا همین غضنفر پسر نورالدین که هر روز چهار تا فلوکستین می خورد نمی دانم . همینجوری یاد سبیل های قاجاری...
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - باغمیشه . ۳
http://www.yadestan.blogfa.com/post-121.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴. باغمیشه . ۳. علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام خطر یا آژیر قرمز است . اعلامیه دسته جمعی شهید های دالی کوچه را به دیوار زده اند . مخدومعلی با چند تا چوب و یک کش و یک قاشق پلاستیکی ، یک مسلسل درست کرده است . تلویزیون اجساد سوخته را نشان می دهد . اکرم می ترسد و تلویزیون را خاموش می کند . اکرم می رود ماهی تابه خورشت و قابلمه برنج را از آشپزخانه می آورد . غضنفر هم بشقاب و قاشق ها و لیوان ها و پارچ آب...
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۵
http://www.yadestan.blogfa.com/post-136.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴. فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۵. میترا از طبقه بالا داد می زند که برو ماست بخر . غضنفر با دمپایه می رود از بقالی سر کوچه یک ماست بزرگ گلدم و دو تا پریل و یک روغن لادن و سه تا بیسکویت دایجستیو و دو تا شیر می خرد . بیست و شش هزار و چهار صد تومن . شام زرشک پلو با مرغ دارند . اکرم بقچه هایش را زیر تختش می گذارد . دو تا عینک دارد و یک عصا به رنگ قهوه ای سوخته . وقتی از خانه بیرون می رود دمپایه ها...اکرم ...
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۲
http://www.yadestan.blogfa.com/post-133.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴. فرار از باغمیشه . ۹۴ ۵ ۲۱ ۲. از بهمن ماه باسکرویل که یک جوان بیست و سه ساله آمریکایی بود و در مدرسه مموریال تبریز تدریس می کرد جوانها را در حیاط ارک جمع می کرد و فنون نظامی یاد می داد . من و قنبر هم می رفتیم و همانجا بود که من عاشق تامارا شدم . سالدات ها به کوچه و بازار ریخته تفنگ و فشنگ از مردم گرفته و از پول و ساعت هم چشم نپوشیدند . مجاهدان شکیبایی نموده خشم فرو می خوردند و مردم از دور و ن...
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - باغمیشه . ۵
http://www.yadestan.blogfa.com/post-124.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴. باغمیشه . ۵. مرکز بهداشتی درمانی اوشتوقان . بفرمایید . خانم من علم غیب ندارم که . دندانپزشک هم آدم است شاید مریض شود نیاید . نه خیر دندان عقل نمی کشند . رادیوگرافی ندارند . مریض چند تا سنگ و توپ و مهر چشم زخم به لباس نوزاد سنجاق کرده است . اینها چی است . مهر امام رضای غریب است . دیگر قرص جلوگیری به خانه های بهداشت نمی دهند . بله اگر با من کاری ندارید بروم واکسنش را بزنم . پرونده پیش از بارداری ب...
yadestan.blogfa.com
داستانهای باغمیشه - باغمیشه ویرایش مرداد 94 قسمت اول
http://www.yadestan.blogfa.com/post-127.aspx
شرشر اسبه ریز . خانه کلانتر . تبریز شهر بی دفاع . در توهم سارا . خانه عباسقلی. شنبه دهم مرداد ۱۳۹۴. باغمیشه ویرایش مرداد 94 قسمت اول. اکنون که این را می نویسم سالها از آن روزها می گذرد و خانه زیناقولی مثل خانه ارواح شده است . اینکه نکند من واقعا همان دکتر زندان باشم که دارم این نامه را در مترو برای تو می نویسم یا همان ابراهیم قلی بی دندان که نرسیده به تونل قافلانکوه در صندلی روی چرخ اتوبوس خوابش برده است یا همین غضنفر پسر نورالدین که هر روز چهار تا فلوکستین می خورد نمی دانم . همینجوری یاد سبیل های قاجاری...