mamazy.persianblog.ir

elimeti3000.persianblog.ir

داستان های خنده دار الهام و مهدی

http://elimeti3000.persianblog.ir/post/1

داستان های خنده دار الهام و مهدی. به نام تنها راهب کلیسای قلبم. باسلام خدمت شما دوستان عزیز گلمون. ما الهام و مهدی هستیم ، که این سایت را به تازگی ساخته ایم. لطفا هر وقت که می آیید نظر بدهید. هرچی هم که می خوا هید نظر بدهید تا در سایت برایتان بذاریم . بچه ها برای آپ اولمون یک داستان خیلی خنده دار گذاشتیم که اگه بخونید از خنده منفجر می شوید. فقط نظر یادتون نره. راستی در این سایت هر هفته داستان آپ می شه.به داستان زیر حتما توجه کنید:. آقای آدم گفت:( خبری نیست،به جز سلامتی! این آدم ها چرا به هم پشت کرده اند؟

sevdan.persianblog.ir

بی مخاطب

http://sevdan.persianblog.ir/1390/8

خرد شدن حرفی نداره واسه گفتن درد داره.دردی که با هیچ چیزی درمو ن نمیشه. کوتاه بود.اما احساسی که هر دو وسط گذاشتیم زیاد بود.خیلی هم زیاد.جالب تر این بود که به روی خودم نیاوردم که به تو وابسته شدم.اما شده بودم و خودم به کوجه های علی چپ می زدم.دارم تایپ می کنم و حلقه تو دستم داره واسم ناز می کنه.باید بهش بگم نیستی که با صدایی که بهم گرما میداد نازشو بخره. من هنوز طعم بوسه هات یادم نمونده ، هنوز بوی تنت نشده بود یک بوی آشنا.چقدر این دنیا بی انصافه.2 ماه؟ با هر پکی که به سیگار می زنم. مثل روزهای بودن با تو.

sevdan.persianblog.ir

بی مخاطب

http://sevdan.persianblog.ir/1390/9

آسمان نگاه خسته من خانه ی ابرهای بارانزاست. نیستی و نبودنت تنها غصه آفتابگردان هاست. لحظه های که همه غریبه شدند تو به چشمان من آشنا بودی. چند روزی ست که رفته ای اما به چشمان من سالهاست. روی بال خیال می رفتیم. تو گفتی همیشه می مانی! کاش می شد که سهم من بودی. سایه ات بر سر دلم می ماند. در زمانی که عاری از عشق است. در فضای سیاه بعد از تو. می توان با تمام جرات گفت مرگ پایان این کبوتر است! چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی؟ مثل همه آدمها .شاید با کمی تفاوت.و شاید هم نه. ماجراهای واقعی از دو رگه عجیب.

sevdan.persianblog.ir

بی مخاطب

http://sevdan.persianblog.ir/1391/7

کاش میشد برگشت به عقب.زمان را نگه داشت.از خدا مهلت گرفت برای اندیشیدن.برای اتنخاب راه.کاش می شد. نوشته شده در جمعه ٢۱ مهر ،۱۳٩۱ساعت ۱٠:٢٦ ‎ب.ظ توسط نظرات . مثل همه آدمها .شاید با کمی تفاوت.و شاید هم نه. ماجراهای واقعی از دو رگه عجیب. روی ماه خداوند را ببوس.

sevdan.persianblog.ir

بی مخاطب

http://sevdan.persianblog.ir/1390/6

بوی عطری که تازه گرفتم مستم کرده.با هر غلتی که رو تختم می زنم بوش در میاد و لبخند رو لبام میشینه.اما چه فایده نیستی کنارم ،وقتی خوابیدی سرتو بکنی تو موهام و از بوش تعریف کنی. نوشته شده در دوشنبه ۱٤ شهریور ،۱۳٩٠ساعت ٩:٥٦ ‎ب.ظ توسط نظرات . خیانت ,بی وفایی با مصلحت یکی می کنه! معنی کلمات دست من و توست. گفتی دیدیش.وقتی این گفتی نمی دونستی که دلم گذاشته بودی زیر پات و داشتی له می کردیش. مثل همه آدمها .شاید با کمی تفاوت.و شاید هم نه. ماجراهای واقعی از دو رگه عجیب. روی ماه خداوند را ببوس.

sevdan.persianblog.ir

بی مخاطب

http://sevdan.persianblog.ir/post/244

نامت را که می شنوم ناخودآگاه برای خودم بخش می کنم تمامی حروف را. مهربانی هایت را بخاطر می آورد. حسرت نداشتنت در این روزها را یادآوری می کند. معصومیت ته نگاهت و بوسه هایت را زنده می کند. دیدار هر روزه مان که تو در قابی چوبی و من خیره به ان با کوهی از حسرت. سرنوشتی که پایمان نوشته شد را زمزمه می کند. حرف های نگفته من با تو را بازگو می کند. اندازه غم نداشتنت را متر می کند. و قسمتی که جدایی را به اندازه آسمان برایمان رقم زد. مثل همه آدمها .شاید با کمی تفاوت.و شاید هم نه. ماجراهای واقعی از دو رگه عجیب.

kaghaz-e-sefid.blogfa.com

کاغذسفید

http://www.kaghaz-e-sefid.blogfa.com/8812.aspx

زندگی مثله یک کتاب است.بعضی وقت ها باید یک فصل را تمام کرد و فصل جدیدی را آغاز نمود. 1-ناراحت کننده ترینش دزدیدن کیفم توسط یه موتور سوار بود و جوابی که از نیروی انتظامی شنیدم: "خب هواست کجا بود.هواستو جم کن دیگه! بله این جوابی بود که شنیدم.بماند که اونشب کم مونده بود خودمو اونجا بازداشت کنن.چون بیش از اینکه به مورد سرقتی بپردازن بیشتر داشتن از من بازجویی میکردن:"اونجا چیکار میکردی؟ جواب:خب داشتم میرفتم خونمون) ساعت چند بود؟ جواب:نزدیک 9 دم خونمون بودم آقا متوجه اید؟ جواب:)دقیقن کجا کیف ازت ربوده شد؟

kaghaz-e-sefid.blogfa.com

کاغذسفید

http://www.kaghaz-e-sefid.blogfa.com/post-59.aspx

زندگی مثله یک کتاب است.بعضی وقت ها باید یک فصل را تمام کرد و فصل جدیدی را آغاز نمود. من به افق می نگرم.تو به ستاره ها. گاهی ستاره هایت را بشمار. حتی اگر چشمک نمی زنند. آنقدر از تو دورند که سوسویشان را نمی بینی. جمعه دوم دی ۱۳۹۰ ] [ 2:26 ] [ لیدا ] . در زندگی فهمیده ام که:. 1-هیچ جنس با کیفیتی را ارزان نمی فروشندو هیچ چیز با ارزشی بدون تلاش به دست نمی آید. 2-فراموش کردن خطا و به خاطر سپردن لطف دیگران هر دو به یک اندازه مهم هستند. 3-گذشته را نمی توانم تغییر دهم اما میتوانم رهایش کنم. پسری با کفشهای کتانی.

voroojak.blogfa.com

حرف دل من

http://voroojak.blogfa.com/9207.aspx

فعلا هنوز زیاد فرقی بین اینجا و اونجا نیست به جز اینکه من موقع خرید به کم گیج میزنم تا فکر کنم کدوم مارک رو برای مواد خوراکی بردارم چون با مال ما فرق داره. مخصوصا فرآورده های لبنیاتی. یا اینکه هنوز دستم نیومده که کدوم مرکز خرید بهتره. تازه داست اونحا تابستون می شد که من جمع و جور کردم که بیام. یعنی اینکه من زمستون به زمستون شدم. نوشته شده در سه شنبه 30 مهر1392ساعت 2:5 توسط وروجک. سر کوچه’ عشق منتظرم باش. آی کیو هایی در حد سس مایونز. بی نفس عاشق ترینم. هر چی دلم بخواد. اينجا خانه من نيست.

sevdan.persianblog.ir

بی مخاطب

http://sevdan.persianblog.ir/1391/3

قطع شدن یک رابطه که چندین سال طول کشیده حالا با هزار تا قهر و ناز .وقتی تموم میشه مثل طلاق گرفتنه.درد داره. وقتی یک خونه تو ذهن ام می سازم نمی دونم چرا لگد می زنی میریزی. فکرش هم نمی کردم که اینجوری بشه.واسم سخته.خیلی.چند بار آدم می شکنه؟ نوشته شده در جمعه ٥ خرداد ،۱۳٩۱ساعت ٥:٢٧ ‎ب.ظ توسط نظرات . مثل همه آدمها .شاید با کمی تفاوت.و شاید هم نه. ماجراهای واقعی از دو رگه عجیب. روی ماه خداوند را ببوس.